۲۴ مطلب با موضوع «سال کنکور» ثبت شده است

مقصد کتاب ها

امروز بالاخره کاری رو که مدت ها دنبالش بودم انجام دادم. برای کتاب های کمک درسی، چه کتابای خودم و چه کتابایی که بهم هدیه داده شده بود، یه مقصد خوب پیدا کردم و مطمئن شدم به دست آدمای درستی میرسه. انگار یه بار از روی دوشم برداشته شده! اما هنوزم کارای زیادی مونده. 

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رتبه کنکور و انتخاب رشته

مسافرت بودیم که نتایج اولیه کنکور اومد. دیگه همه فامیل شروع کردن که برو نگاه کن، چی شده؟ نتیجه چی شد؟ و از این حرفا. منم واقعا نتیجه رو ندیده بودم و اضطراب و شوقی هم نداشتم و به همه میگفتم که ندیدم. از قبل هم تصمیم گرفته بودم اگه رتبم 4 رقمی شد به کسی نگم چه 1000 باشه چه 9999. خوشم نمیاد کسی ازم بپرسه و منم از کسی نپرسیدم، اگرم پرسیدم فقط گفتم راضی بودی یا نه، یا اینکه چکار کردی. 
در نهایت دیدم که رتبه ی هنرم 3 رقمی شده و ریاضی هم 4 رقمی و فقط عده ی معدودی هستن که میدونن رتبه ام چند شده یا اینکه حدودش چیه.  برای بقیه فامیل هم که پرسیدن رتبه ات چند شده، عکس از رتبه ی هنرم گرفتم و فرستادم!! اونا که نپرسیدن رتبه ی ریاضی یا هنر! رتبه ی ریاضیم زیاد جالب نیست، فکر می کردم که بهتر از اینا بشه. اما الان ناراحت نیستم که اینطور شده! تهران که بودیم تو یکی از دور همی ها زن پسر داییم یه کتاب فال حافظ بهم داد و گفت بیا فال بگیر. منم فال گرفتم و دیدم نوشته که اگه چیزی که خواستی اتفاق نیفتاده ناراحت نباش چون اتفاقی که افتاده به صلاحته. گرچه جدیدا دیگه خیلی به فال اعتقاد ندارم ولی چیزی که اومد رو قبول دارم. از اولش هم از خدا همینو خواسته بودم. 
حالا هم که از مسافرت برگشتم وقت انتخاب رشتست و فرصت هم محدوده. البته از یکی دو ماه قبل راجع به بعضی از رشته ها تحقیق کرده بودم. این 50 تا رشته ای که فعلا توی فرم نوشتم انتخاب و علایق خودمه و مثل کسی نوشتم که انگار رتبه ی 1 کنکور شده و هر دانشگاهی که بخواد قبوله! واقعا طبق چیزیه که می پسندم و در عین حال سعی کردم که رشته ای رو نسوزونم. 
از اون اول نمیخواستم مشاوره برم! میخواستم با چند نفر از نزدیکانم صحبت کنم فقط و نظرشون رو بدونم. "بابا نمیخوام برم مشاوره، به خصوص با آقای و" 
امروز صبح در حال خمیازه کشیدن داشتم گیسامو مرتب می کردم تو تخت خواب، صدای در خونه به گوش میرسه! بابا با حالت پیروزمندانه ای وارد میشه و میگه "امروز بعد از ظهر ساعت 4 از آقای و وقت مشاوره گرفتم!" 
و بعد من کل خونه خونه میره توی دهنم که آخه بابا چرا!؟؟! چرا واقعا؟! من که گفتم مخصوصا آقای و رو نمیخوام!!! 
حالا خلاصه دیگه باید برم چون آقای و از آشنایان قدیمیمونه و بابام سنگ رو یخ میشه اگه نرم. بدم نیست در نهایت چون من توی انتخاب چند تا شهر شک داشتم و راجع به غیر انتفاعی هم اطلاعات زیادی ندارم. ولی خدا به خیر کنه! 
۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز بعد کنکور

دیگه عملا تمام اون "درس بخون" ها تموم شد و هیچکس هیچ کاری نداره و هیچ حرفی نمیزنه! اگه بمیرم هم کسی کاری نداره چون کنکورمو دادم! 
هنوز تو شوکم! یعنی الان که نشستم دارم پست میذارم میترسم کسی بگه پاشو برو سر درست! هنوز باورم نشده که از این به بعد دیگه راحت شدم! دیگه میتونم کاری رو که دوست دارم انجام بدم و دیگه لازم نیست نگاه های معنی دار و پر از اضطراب رو تحمل کنم! 
یه طورایی احساس پوچی بهم دست داده! 12 ساله که عادت کردم بهم گیر بدن و الان که کسی گیر نمیده نمیدونم باید چکار کنم! قبل از کنکور میگفتم زودتر بگذره تموم بشه، این کارو کنم، اون کارو کنم... اما الان نمیدونم چکار کنم! 
به همین دلیله که الان هیچ حسی ندارم! حتی منتظر نتیجه کنکور هم نیستم! یعنی حتی برام مهم نیست که صفحه ی سازمان سنجش باز بشه و نوشته باشه رتبه کل شما: 1648197!
چرا؟ چون الان که فکرشو می کنم، کنکور ارزش 12 سال زندگی اینطوری رو نداشت! نداشت! 
باید برم رو recovery mode...
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سال کنکور تموم شد!

توی این پست میخوام نظرم رو درباره سال کنکور بنویسم. سالی که میدونم برای همه سال سختیه چه کسایی که سخت مشغول درسن و چه کسایی که نمیخونن. 
سال کنکور سالیه که یه طوری آدم از همه اجتماع طرد میشه. حتی توی مدرسه هم سال چهارمیا از همه ی فعالیت ها کنار زده میشن و یه طوری انگار دیگه جز دانش آموزا حساب نمیشی! هر جایی هم که میری که توی جمع دوستانه و چه توی جمع خانوادگی، بحث کنکور رو پیش می کشن و در آخر هم همه آرزوی موفقیت می کنن برای کنکوریا! هر کاری میخوای انجام بدی یه طوری سرکوب میشه چون همه معتقدن که امسال فقط سال درس خوندنه! 
دوستان هم که همه میرن تو لاک دفاعی و کلا دور همی و تلفن زدن تعطیل میشه و رفتارای عجیبی دیده میشه! وقتی بحث درس خوندن میشه همه میگن هیچی نخوندیم و وقتی بحث درس نخوندن میشه همه میگن ما تستای فلان کتابارو کامل زدیم! 
همه اینا که فشار خارجیه به یک طرف و فشار خانواده هم به یک طرف که میخوای لیوان چاییت رو هم برداری میگن تو برو به درست برس ما برمیداریم! میری میای همه معذبن! نگاها یه طور خاصیه، حرف زدنا طور خاصیه. سالیه که کنکور اهمیتش از کل زندگی بیشتره، حتی اگه مریض بشی یا ناراحت باشی با یه "اشکالی نداره حالا یکم درس بخون" حل میشه و حتی مسواک زدن و دوش گرفتن هم "کار وقت تلف کن" محسوب میشه! 
در کل از در و دیوار خبر کنکوره و تنور کلاسای کنکور و موسسات آموزشی داغ داغ. طوری که این کنکور شده یه نوع تجارت! هر کسی سعی می کنه یه طوری خودشو وارد این عرصه کنه، کتابی چاپ کنه، آموزشگاهی بزنه، آزمونی راه بندازه، روش موفقیت 100% تضمینی(!) ای کشف کنه و ...
خلاصه هر کسی یه طوری مشغوله! 
که آخرشم چی؟! بری توی یه صبح تا ظهر سرنوشتتو تعیین کنی و بعدم هر کس یه نظر کارشناسانه بده که اگه رتبت خوب باشه میگن معلومه با این همه کلاس و درس خوندن باید اینطوری میشد و اگرم رتبت بد باشه میگن خاک تو سرش! که تا 3 ماه تبدیل  بشی به یه عدد برای همه و تا گفتن فلانی کیه؟ میگن همونه که رتبش (عدد) شده. که آخرشم بری یه رشته ای رو انتخاب کنی که اسمش با کلاس و دهن پر کن باشه!  
نمیدونم چرا هنوز انقدر تنور کنکور تو کشور ما داغه! هیچ جای دیگه ندیدم چنین چیزی رو. نمیدونم این چه ظلمیه که مادر و پدر ها به بهانه ی دلسوزی به بچه هاشون می کنن! دوستای خودم توی کشور های دیگه الان به فکر این هستن که از کدوم رشته لذت می برن و کدوم دانشگاه بهشون بیشتر خوش میگذره؟! و اینکه دارن رزومه آماده می کنن که کار پیدا کنن و من و دوستام تو یه کشور متمدن (!) منتظر این هستیم که رتبه کنکورمون بیاد تا ببینیم کدوم رشته-دانشگاه رو انتخاب کنیم که آبرومون نره!!!! واقعا برای این طرز فکر کل اجتماع متاسفم و خوشحالم که این سال تموم شده! و اینکه خودم هیچ وقت بچه ی خودم رو اینطوری تحت فشار قرار نمیدم! 
پ.ن: یه موضوع به وبلاگ اضافه می کنم با عنوان "سال کنکور که همه ی پست های کنکوری اونجا قرار میگیره! 
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تموم شد

بالاخره شمارشگر حماسه علمی بنده صفر شد و کنکورو دادیم راحت شدیم! این هفته آخر خیلی کم درس خونده بودم و همش پای جام جهانی و لیگ والیبال بودم! اما بالاخره مرور درسارو کامل کردم و کنکورای سالای قبل رو زدم. درصدام چنگی به دل نمیزد در کل و می شد گفت متوسط بود. روز قبل از کنکور هم کلا هیچ حس خاصی نداشتم! یعنی هیچ حسی ها! رفتم یه سری به محل برگزاری کنکور زدم و بعدش وسایل لازم رو آماده کردم رفتم خوابیدم و خیلی زود هم خوابم برد! به قول آقای ف من از همون عده ی بی عار بی دردم که شب کنکور خوابشون میبره! 

فردا صبح هم با صدای آلارم صفر شدن شمارشگر بیدار شدم و بازم هیچ حسی نداشتم! با هیئت همراه (والدین+عمه) رفتیم به محل برگزاری و بازم هیچ حسی نداشتم! حتی استرس. 

وقتی کنکور شروع شد هم استرس نداشتم! انگار نه انگار که 12 سال درس خونده بودم برای همچین روزی! انگار نه انگار که یک سال عمرمو از همه ی کارایی که دوست داشتم انجام بدم صرف نظر کردم که ادای درس خوندم درارم!!!! مثل یه آزمون قلمچی دادم کنکور ریاضی رو. حتی با استرس کمتر. کنکور هم انقدر سخت بود که رنگ همه شده بود مثل گچ. منم هر چی بلد بودم زدم دیگه. بقیش دیگه دست من نیست و نمیخوام بهش فکر کنم. 

بعد از ظهرم که کنکور هنر دادم و خیلی خوب بود. امیدوارم توی اون رتبه دو رقمی بشم. 

در کل با وجود اینکه تموم شد و راحت شدم حسی ندارم! نه خوشحالم و نه ناراحت! خوبیش اینه که صبح ها اگه تو اتاق مرده باشم هم دیگه کسی نمیاد درو باز کنه بگه بیدار شو! 

۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

2 روز قبل کنکور

3 روز دیگه کنکورو میدیم و راحت میشیم! کل سال گذشته منتظر این لحظه بودم اما الان هیچ حس خاصی نسبت بهش ندارم!

راستش سال پیش این موقع تصور متفاوتی از الان خودم داشتم. فکر می کردم آمادگیم خیلی بیشتر باشه برای کنکور اما خب الان همینه که هست. به هر حال منم در توان خودم خوندم، واقعا بیشتر خوندن برام سخت بود چون سالای قبل زیاد درس نخونده بودم و خب امسال هم انگیزه ی کافی نداشتم که بشینم بکوب بخونم. یه وقتایی بود که خوندم و یه وقتایی هم ولش کردم. 

وضعیت الانمم بد نیست. مطمئنم که وضعیت من و خیلی از دوستام بهتر از خیلیای دیگست و با وجود اینکه خودمون راضی نیستیم و میگیم خوب نیستیم ولی اینطوریم نیست که صفر باشیم! در ضمن خیلیا هستن که از الان دیگران رو پایین تر از خودشون میبینن و اعتماد به نفس همرو از بین می برن. نمیدونم چطوری میتونن اینطوری رفتار کنن ولی در جایی که یه پله زدن به طور کلی نتیجرو تغییر میده اینطور رفتار اصلا عاقلانه نیست! 

امیدوارم همه به اون چیزی که میخوان و براشون بهتره برسن. من که امید خودم فقط به خداست! خدایا فقط به هر کی رتبه خوب دادی جنبه ی رتبه خوب هم عطا بفرما! 

این آخرین پستیه که قبل از کنکور میذارم. فعلا

۰۲ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چهار روز قبل کنکور

چهار روز قبل کنکور دقیقا همان روزى است که آدم باید تب 40 درجه بکند و فشارش بشود 8 روى 6 و ... و برود دکتر و دکتر در اقدامى بى رحمانه با استفاده از سلاح سرد دو تا آمپول نثار آدم بکند یکى این طرف یکى آن طرف. 

چهار روز قبل از کنکور روزى است که تیم فوتبال ایران دقیقه 92 گل مى خورد و بازى برده را مى بازد و آه از نهاد ما بر مى آید! 

چه روز نحسى است این روز چهار روز قبل از کنکور! 

۰۱ تیر ۹۳ ، ۱۰:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ادامه سال کنکور

اصلا این سال کنکور را گذاشته اند که از این طرف انتخابات ریاست جمهوری باشد و تند تند امتحانات نهایی را از آدم بگیرند تا نفهمی کی امتحانات شروع شد و کی به پایان رسید و آن طرفش هم بشود لیگ جهانی والیبال و جام جهانی فوتبال! 

و اینکه اتفاقا در هر دوی این جام ها تیم کشور آدم بعد از 10 سال کناره گیری شکوفا بشود و ما بشویم سوژه ی کل دنیا که هی بیایند قربان صدقه بازیکن هایمان بروند! 

اصلا همین سال کنکور باید همه ی جشنواره های معتبر سینمایی دنیا دلشان بخواهد داور ایرانی انتخاب کنند که تا یک هفته بشود سوژه ی مردم! یا مهناز افشار بعد از 37 سال زندگی مجردی دلش بخواهد یک شوهر 27 ساله بکند که چشمان ما از این هم که هست گرد تر بشود! 

شک نکنید که فقط به خاطر سال کنکور است که این دوره می شود پر عجایب ترین دوره جام جهانی و اسپانیا از هلند 5 تا گل می خورد به نیت 5 تن و با 7 گل خورده از جام خداحافظی می کند! 

به نظر من حتی می توان توقع قهرمانی از تیم ایران داشت از بس که این سال کنکور سال میمون و مبارکی می باشد! 

۳۰ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۲۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

سهمیه کنکور!

بعضیا که سهمیه 70% دارن تو کنکور. 25% هم معدله، جمعا میشه 95%!!! خب چه کاریه این بنده خدا ها رو میارن سر جلسه کنکور! بیخودى بهشون استرس وارد میشه. بگن بفرمایید سر کلاس!


پ.ن: تازه سال دیگه تاثیر معدل 38% میشه که براى سهمیه دار ها یعنى 108% کنکور حله! :|

۲۵ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آرزو کنندگان (با لحن سفارشی)

این سال کنکور کلا سال عجیبی می باشد! می پرسید چرا!؟ چون یک اتفاق هایی می افتد که آدم به عمرش ندیده باشد! مثلا می بینی که  یکهو زنگ در به صدا در می آید و خاله و دایی و دختر پسر عموی مادر و خواهر زاده ی برادر فلانی و کلا هفت جد و آباد آدم می آیند سر بزنند و جالب هم این است که در 18 سال گذشته، آدم چنین افرادی را به چشم ندیده و اگر در خیابان آنها را ببیند نمی شناسد! 
از معجزات سال کنکور همین بس که مستاجر 10 سال پیش آدم با شوهر و بچه و ایل و تبارش می آید به آدم سر بزند و تجدید خاطره کند. یا اینکه کل فامیل دلشان تنگ می شود و تصمیم می گیرند بعد از هفت هشت سال دوری 12 ماشینی بیایند خانه ی آدم و دو سه روز هم بمانند تا دل تنگیشان کاملا برطرف بشود. 
سال کنکور را برای همین گذاشته اند اصلا! که تلویزیون 5 کانالش را بکند 15 تا و تمام سریال های مورد علاقه آدم را پخش کند تند تند تا غم تمام شدن سریال نداشته باشیم. 
سال کنکور یعنی همین سالی که تمام اهالی رادیو و تلوزیون تصمیم می گیرند به شبکه های اجتماعی بپیوندند و هی پیام بدهند که بیایید با ما همکاری کنید و مگر می شود آدم یک چنین فعالیت مفید اجتماعی را از دست بدهد؟! 
سال کنکور همان سالی است که کل مردم دنیا و پنپال های آدم معنی کنکور را می فهمند با این جمله که می گویی i have a big exam named Konkur و در جواب می گویند oh, i know you will do great و تو در دلت می گویی که خارجی کنکور چه می داند چیست و دارد عشق و حال می کند برای خودش و بیچاره ما که باید کنکور بدهیم و چه بدبختیم ما و همینطور ادامه می دهی تا به عمیق ترین مفاهیم فلسفی برسی. 
سال کنکور اصلا چقدر کتاب جالب چاپ می شود و چقدر آدم به فرهنگ و هنر علاقه مند می شود و چقدر کنسرت مهم برگزار می شود! 
سال کنکور چقدر آدم ها مهربان می شوند کلا! از دوست و آشنا تا کفش فروشی که 2 سال پیش ازش کفش خریدی هی زنگ می زنند و پیام می دهند به آدم که ایشالا تهران قبول می شوی و می روی به دانشگاه شریف و شریف هستی شریف تر می شوی و تو که قبولی و ... همین ها را که می گویند هرررری دل آدم می ریزد پایین که وای اینها چه می گویند و کاسه ی چه کنم چه کنم به دست می گیرد و می رود به مادرش می گوید: چرا هر وقت نخواستی بروی مهمانی گفتی این دخترم درس دارد؟! و حالا بیا جواب این همه آرزوکننده و نگران و منتظر را بده که گوش بزنگ نشته اند تا همان ثانیه های اول اعلام نتایج زنگ بزنند و بپرسند که کدام رشته ی دانشگاه شریف قبول شدی؟! و من هم متحیر به صفحه ی نمایش نگاه می کنم و سعی در سه تا سه تا کاما زدن و خواندن رتبه ی کنکورم دارم! 
اگر می دانستم سال کنکور انقدر سال پر بار و پر برکتی می باشد و این همه اتفاق مهم می افتد، همه ی سال ها را سال کنکور اعلام می کردم! فقط خداوند عاقبت من را با این همه آرزو کننده به خیر کند! 
۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک مدل بدبختى!!

یک مدل از انواع بدبختى اینه که اس ام اس بیاد، بعد بازش کنى و ببینى که کفش فروشى که 3 سال پیش ازش کفش خریدى، اس ام اس داده که: موفق باشى، منتظر نتیجه کنکورم!!!!!!!!

من دیگه واقعااااا حرفى ندارم! :|

۲۱ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

25 روز

فقط 25 روز دیگه باقى مونده و من واقعا اعصابم به هم ریخته! نمیدونم چرا نمیتونم روى درس خوندن تمرکز کنم. یعنى همش وقتو تلف مى کنم و بابتش عذاب وجدان دارم. 

امروز فقط آمار و ادبیات و فیزیک خوندم که جمعا فکر نکنم 3 ساعت شده باشه! البته خودم راضیم!!!! ولى میدونم که خیلى کمه، میدونم که درصدام افتضاحه! فقط نمیدونم چطور این مرحله رو پشت سر بذارم! و اینکه از بعدش مى ترسم. هیچ وقت باعث سرافکندگى خانواده نشدم و نمیخوام این بار این اتفاق بیوفته :( 

معلومه که آدم نمیتونه کاریو که نمیخواد انجام بده! :| 

۰۹ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرین امتحانات دبیرستان

امروز آخرین امتحانات دوران دبیرستان تموم شد! راستش حس خاصی ندارم! چون امتحان اصلی مونده! 

نتایج این امتحانات واقعا اعتماد به نفسمو پایین آورد، گرچه هنوز نمرات مشخص نشده اما خودم میدونم که نسبت به قبل خیلی افت داشتم. البته نکته ی مثبت ماجرا اینه که نقاط ضعفمو متوجه شدم و سعی می کنم توی زمان باقی مونده این ضعف ها رو برطرف کنم. 

از فردا باید دوباره توی چارجوب کنکور درس بخونم و جمع بندی رو شروع کنم. در کل برای جمع بندی یه برنامه روتین هست که من باید فشرده ترش کنم تا بتونم بازدهمو بالا ببرم. یه سری چیزا تو ذهنمه، مثلا اینکه کلا تو این 1 ماه گوشیمو خاموش کنم و فیسبوک و وایبر و ... همه دی اکتیو بشن تا بعد کنکور. مطمئن نیستم اما احتمالا همین کارو انجام میدم. حداقل این یه ماه باقی موندرو یکم ادا درس خوندن درارم! 

۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تقصیر

الان خیلی حالم بده. واقعا حالم بده! همش هم به خاطر خودمه، تقصیر خودمه! یکی بگه آخه این چهار سال چه غلطی می کردی! 

۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بعد کنکور...

منم مثل همه برنامه های زیادی برای بعد از کنکور دارم. بعد از ظهر روز کنکور میخوام یه دوش اساسی و احتمالا یه ماساژ به خودم هدیه بدم و بعدش بخوابم! (البته کنکور هنر و زبان هم هست تا ببینم برنامه اونا چطور میشه) و گوشیم رو دور از دسترس نگه دارم! 

بعدشم میخوام یه پست بزنم فیسبوق (!) که همه فک و فامیل و دوستان و آشنایان بدونن من کنکور دادم و راحت شدم! و به اطلاعشون برسونم که قصد ندارم رتبه کنکورم رو به کسی بگم و بعد از اعلام نتایج هم زینگ و زینگ زنگ نزنن که چی شد و کجا قبول شدی!!! 

بعدش مسلما چند تا برنامه استخر و پارک و مهمونی با برو بچ میچینیم تا خستگی این همه درس خوندن از بین بره!!!(!) این کارا خودش حدود یک هفته وقت می بره، میخوام به بچه هایی که قبول شدن، هماهنگ کنم که کتابامون رو جمع کنیم همه و به یکی از مدارس حاشیه شهر هدیه بدیم. فکر کنم همه بچه ها استقبال کنن. 

میخوام یه وقتی بذارم و بشینم اطلاعات تک تک رشته هارو بررسی کنم ببینم از کجا شروع میشن، چقدر جای پیشرفت دارن و در نهایت به کجا ختم میشن. بعدم که چند تا رشته رو انتخاب کردم، میرم سراغ بررسی دانشگاه ها. 

خیلی دوست دارم یه مسافرت توپ برم اما فکر نمی کنم امسال تابستون موقعیتش پیش بیاد. اونم به خاطر پیگیری نتیجه کنکور و انتخاب رشته و ... حالا در نهایت اگه شد تبریزی، شیرازی، مشهدی، کیشی میریم! 

بعد برای آموزش رانندگی و گواهی نامه اقدام می کنم که مصمم هستم تابستون بگیرمش. 

یه برنامه ورزشی هم با دوستان باید بچینیم تا این همه درسی که انبار شده(!) آب بشه و به حالت نرمال فیزیکی برگردیم! احتمالا یه ورزش حرفه ای رو شروع می کنم. 

آخرم انقدر میخوام برم بیرون و خرید که بمیرم! چند تا لباس هم باید آماده کنم چون مطمئنن یه هفته ای میریم تهران و همه هم میخوان بیان این نابغه رتبه یک رو ببینن!!!!!! 

+ تو تهران هم یه سری پروژه هست که باید انجام بشه! (;

بعد از همه اینا که نتایج قبولی میاد و رشته و دانشگاه مشخص میشه، تحقیق عمیق تری انجام میدم، باید وسایلم رو جمع کنم و توی اون شهر خونه پیدا کنم. و خودم رو برای خوندن دروس اون رشته آماده کنم و به همین دلیل وقتی هم برای مطالعه و افزایش اطلاعاتم گذاشتم. 

تصمیم دارم فعالیت های اجتماعیم رو زیاد کنم و چند تا کار عام المنفعه انجام بدم. علاوه بر اون سعی می کنم یه کار خانوادگی راه بندازم! یکی هم توی خانواده پایست و میخوام با یه طرح خوب پیش برم تا اون و سایر بزرگان رو جذب کنم! 

از نظر همه برنامه های من رویایی و غیر قابل انجام به نظر میان ولی از نظر خودم کاملا معمولین و انجامشون میدم! حتما انجامشون میدم! دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره! 

همین دیگه! همش سه ماه و کلی برنامه! بسه دیگه! بعدشم که اول مهر میشه و باید بریم دنبال درس و دانشگاه و ...

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درس خوندن

ابتدایی که بودم خیلی درس میخوندم! اون موقع هیچ دغدغه ای به جز این کار نداشتم به خصوص اینکه یه هدف مهم رو دنبال می کردم و اونم قبول شدن توی مراکز استعداد های درخشان بود. میشه گفت دوران اوج من همون دوران بود. بعد از اینکه توی آزمون قبول شدم و وارد این مدرسه شدم، مثل کسی که خرش از پل گذشته دست از درس خوندن زیاد کشیدم. اکثر مطالب رو سر کلاس یاد می گرفتم و توی خونه خیلی درس نمیخوندم، این بود که معدلم افت کرد و از 20 به حدود 19/9 رسید. با این وجود همیشه جزو 3 نفر برتر مدرسه بودم و همین باعث شد که دیگه خیلی برای بهتر شدن تلاش نکنم.

 ورود به دبیرستان همه چیز رو عوض کرد. دیگه برام مهم نبود چه نمره ای می گیرم، به همین دلیل هر سال افت معدل داشتم. توقع داشتم به همون مقداری که قبلا درس میخوندم، بتونم نتیجه ی خوب بگیرم، در صورتی که مسلما با بالا رفتن سطح درسا تلاش بیشتری لازم بود. این افت هر سال ادامه داشت و با نبودن رقابت در کلاس و به خصوص درگیری همیشگی ما با معلم ها و راضی نبودنمون از اونا این احساس بی خیالی تشدید می شد. خب کسی هم نبود که راهنمایی کنه و راه رو نشون بده، اطرافیان فقط میگفتن درس بخون. این بود که خیلی از کارای من هدفمند نبود و بیشتر حالت آزمون و خطا داشت. در آخر به معدل 18/9 رسیدم. سال سوم واقعا توی درس های اساسی ضعیف بودم (نسبت به کلاس سطح متوسط رو به بالا بودم اما از نظر خودم ضعیف بودم) به طوری که برای امتحانات نهایی هیچ اندوخته علمی نداشتم. تونستم با خودکشی شب امتحان، از درس ها 4 تا 20 بگیرم و کمک از کم کاری رو جبران کنم. 

سال کنکور فرا رسید! و من با انگیزه شروع کردم! تصوراتی توی ذهنم داشتم از این سال که الان میفهمم هیچ کدومش درست نبود. چیزی که واضحه، عدم تلاش من برای قبولی در کنکوره. یعنی فقط به خودم از لحاظ روحی فشار میارم. توی این سال من نه از خوابم کم کردم، نه از وقت تفریحم، نه از وقت تلویزیون و سریال و ... یه وقتایی بکوب خوندم و یه وقتایی هم کلا ولش کردم مثل امشب! الانم توی مدت باقی مونده اگه همت کنم و بخونم و بازم بگم خدایا خودت کمک کن! وضعیت امتحاناتم که تا اینجا افتضاحه! سر جلسه فقط میشمارم ببینم 10 میشه یا نه! فقط خدا کنه مستمر انقدر کم ندن که بیوفتم و بخوام شهریور امتحان بدم که اصلا حسش نیست! ترم اولم که 17/8 شدم، ترم دوم هم از الان معلومه که ...

دلیل این بی میلی و سستی نمیدونم چیه! همین الان بگن پاشو یه پروژه گراف انجام بدیم حاضرم شب و روز کار کنم اما بگن یه فرمول حفظ کن جونم در میاد!!! انگار ظرفیت خوندنم تموم شده! از یه سنی به بعد (بعد از همون دوران اوج) دیگه درس خوندن برام مفهومی نداشت، همش دوست داشتم کار کنم. الانم تنها انگیزم از رفتن به دانشگاه اینه که با توجه به درسی که میخونم، پروژه انجام بدم ولی با این وضعیت درس خوندنم نمیدونم اصن میتونم واحد پاس کنم یا نه! 

کنکور که بدم، هر جا قبول بشم میرم. نمیدونم نتیجه چی میشه یا کجا قبول میشم، اما امیدوارم برای دوستان و آشنایان تبدیل نشم به یه عدد! 

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جشن فارغل 2

چون پست قبلی طولانی شد، تصمیم گرفتم ادامشو توی پست جدید بذارم. دیشب که بعد از اون هیاهو رسیدم خونه، تا ساعت ها خوابم نبرد. داشتم به این فکر می کردم که ما چقدر خوشبختیم. خوده من، در حالی که مادر و پدرم و خانم ت که عزیز ترین افراد زندگیم هستن در کنارم بودن و در حالی که توی بهترین مدرسه شهر درس خوندم و در کنار دوستام و با سلامتی کامل فارغل شدم. به خاطر همین دیشب کلی از خدا تشکر کردم. 

خدابا ممنونم که عزیزانم در کنارم هستن و سالم و شادن

خدایا ممنون که کمکم کردی به این جایگاهی که الان دارم برسم 

خدایا ممنون که دوستام در کنارم هستن 

خدایا ممنون که در کشوری زندگی می کنم که مردم توانایی برگزاری این طور مراسمات رو دارن

خدایا ممنون به خاطر این همه نعمتی که به مجموعه ی ما دادی تا بتونیم رشد کنیم، در بخونیم، فارغل بشیم، جشن بگیریم و شاد باشیم.

...

چند تا جمله دعایی هم بود که نمیخوام جایی بنویسمشون

خدایا بابت همه چیز ممنون، کمکمون کن که قدرش رو بدونیم و ازش در جهت درست استفاده کنیم. 

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جشن فارغل

از حدود 4 ماه پیش قضیه جشن فارغل مطرح شد. هر کسی نظری داشت، یکی می گفت تو مدرسه نباشه، یکی می گفت تو مدرسه باشه، یکی می گفت کلا نباشه! بعضیا می گفتن بندازیمش بعد کنکور، یه عده می گفتن قبل کنکور باشه و خلاصه خیلی نظرا مختلف بود. 

بالاخره توافق کردیم که قبل از کنکور توی مدرسه باشه. مدرسه هم خودش یه روز رو انتخاب کرد. از 2 هفته قبل از جشن با عده ای از بچه ها جمع شدیم، همه نظراتشون گفتن و همه چیز تصویب شد. منم گفتم که کاری ندارم کلا و اگه کمکی خواستین خبرم کنین. 

چند روز گذشت و دیدم هیچ کسی(حتی اونایی که نظر دادن) کاری انجام نمیدن! طبق معمول مسئولیت جشن افتاد با من! :(( منم کل وقتمو به این کار اختصاص دادم چون فقط یکبار در طول عمرمون از دبیرستان فارغل میشیم. اول از همه یکی رو مسئول کردم تا به بچه ها زنگ بزنه، دونه دونه به همه زنگ زدیم و دعوتشون کردیم و هزینه و برنامه جشن رو توضیح دادیم. اولش 20-30 نفر بودیم، ولی بعد به طور شگفت آوری همه اومدن! هر کسی که میومد، بقیه دوستاش رو هم راضی می کرد. یعنی از 56 نفر دانش آموز پیش دانشگاهی، 51 نفر توی جشن ثبت نام کردن و اون تعداد باقی هم هنوز نمیدونم چرا نیومدن! البته میدونم! چون فکر می کردن خوش نمیگذره و مسخرست و دردسره و همون حرفای همیشگی. 

بودجه محدودی داشتیم، بچه ها نفری 20000 داده بودن و جمعا 1040000 پول داشتیم و 250 نفر مهمون و کلی خرج ریز و درشت!

برنامه ی اولیه خیلی بد بود. تصویب کرده بودن کادوی معلما یه شاخه گل رز باشه! اینطوری حدود 200000 خرج میشد و اصلا هم به چشم نمیومد. تصمیم گرفتم بشون قاب بدیم. قاب هارو که سفارش دادیم، بهترین نوع کاغذ و خط خوشنویسی شده (نه چاپ شده) سفارش دادیم و حدود 50% تخفیف گرفتیم! یعنی 100000 بیشتر از هزینه گل رز و دادن کادویی که موندگار باشه. 

توی اون برنامه بچه ها میوه در نظر نگرفته بودن برای پذیرایی، که با کلی بحث موفق شدم موز و سیب رو توی برنامه جا بدم! بچه ها نمیخواستن دعوت نامه بدن و می گفتن به مستخدم ها دعوت نامه و کادو ندیم و ... من در کل همه ی برنامه ها رو تغییر دادم! 

 چند تا از بچه ها توی همه ی کارا کمک کردن از اول. مثل م.خ  م.د  ف.ح  ف1.د که توی همه ی کارا کمک کردن. کم کم دعوت نامه ها رو آماده کردیم و به دست همه رسوندیم. اونم با خرجی حدود 10000 و دعوت نامه های شکیل. به تمامی کادر از معلم تا مستخدم و مسئول دعوت نامه دادیم، اونم یک هفته جلو تر از جشن. هیچ وقت خوشحالی مستخدم ها از دریافت دعوت نامه رو فراموش نمی کنم چون معمولا کسی بهشون اهمیت نمیده و همه ی کارارو میندازن گردن اونا. 

ادامه مطلب...
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خوابیدن

خوابیدن به موقع خیلی مهمه! باعث میشه روز بعد بتونم به موقع بیدار بشم. الان حدود 6 ماهه که دارم تلاش می کنم زود بخوابم و هر بار دیرتر میخوابم! دیگه میخوام این تلاشو کنار بذارم و سایر برنامه هامو با این مدل خوابیدن هماهنگ کنم! چند روزم هست دارم اجراش می کنم، جواب داده فعلا !

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

رشته ى تحصیلى

هر کسى تصورى از آیندش داره، که بر اساس اون تصور، اهدافى رو تعیین مى کنه و براى رسیدن به اون اهداف مسیرى رو براى تلاش کردن مشخص مى کنه. 

در دنیاى امروزى، تحصیل میتونه یک تصور، یک هدف یا یک مسیر باشه براى رسیدن به سایر خواسته ها. اهمیت تحصیل باعث اهمیت پیدا کردن انتخاب رشته میشه، رشته ى تحصیلى ممکنه تا آخر عمر بر زندگى فرد تاثیر بذاره و کلیه فعالیت ها منتهى به اون بشه. 

هر کسى هم معیاراى خودشو براى انتخاب داره، یکى براى کسب ثروت، یکى براى خدمت به مردم، یکى براى کسب علم و کسى براى کسب رضایت دیگران و... 

در نهایت خود اون شخص هست که با عواقب خوب و بد انتخابش مواجه میشه. به همین دلیله که به نظرم هرکسى باید با در نظرگرفتن علایق و توقعات خودش و مزایا و معایب هر رشته دست به انتخاب بزنه و علایق و نظر دیگران رو در درجه دوم قرار بده. 

اگر کسى هدفى رو بخواد و براش تلاش کنه، حتما موفق میشه. به شرطى که در اون راه مصمم باشه و با حرف هاى دیگران نظرش رو تغییر نده. در این صورت با رسیدن به موفقیت مورد تحسین قرار میگیره. اطرافیان هم نباید حق انتخاب رو از کسى بگیرن، حتى از روى خیر خواهى، چون مشورت و راهنمایى با جبر خیلى فرق داره. 

در ضمن به نظرم یه هنرمند، یک عکاس، یه راننده، یه معلم و... که موفق هستن و به شغلشون علاقه دارن، خیلى بهتر از پزشکیه که به شغلش علاقه نداره، و خیلى بهتر از جمعیت چندصد هزار نفریه که به امید پزشکى سال ها پشت سد کنکور صف مى کشن. 

۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

رتبه کنکور

امروز آخرین روز مدرسه بود. بعدش با چند تا از بچه ها رفتیم دور هم یه چیزى خوردیم و پیاده روى کردیم. بحث کنکور افتاد. من گفتم فلان معلم گفته که اگه بخونى رتبه زیر 5000 میارى. همه یهو گفتن واااااى زیر 5000 که خیلى عالیه! ما اگه زیر 10000 بشیم کلى ذوق مى کنیم و از این حرفا! یکى دیگه با اشاره به من گفت آخه این به زىر هزار امیدواره و اون یکى گفت پس خیلى اعتماد به نفس کاذبت بالاست! 

منم گفتم به نظرم اگه تلاش کنیم میتونیم رتبه ى خوبى حداقل زیر 3000 بیاریم. و باز همه مخالفت کردن! و گفتن آخه ما با این اوضاع چطورى رتبه خوب میاریم؟! 

خلاصه کلى زدن تو حال من! ناراحتم از اینکه جو بچه ها اینطوریه. آدم تو چنین جوى کلا نا امید میشه. یعنى من نمیتونم رتبه خوبى بیارم؟! :((

۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

الان

الان دوست دارم توی هر موقعیتی مکانی و زمانی باشم به جز اینی که الان هستم! وقتی نزدیک عید میشه، همش دوست دارم برم بیرون. الان دوست دارم به جای اینکه هر روز خونه نشینی کنم، برم بیرون و فقط نفس بکشم! برم بالای یه تپه و اطرافشو نگاه کنم. برم کنار یه رودخونه و پا برهنه توش راه برم. و خیلی کارای دیگه... 

حوصلم سر رفته :(

۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انتظارات

وقتی که سال پیش دانشگاهی شروع شد، همه اطرافیان به اتفاق نظر می گفتن که امسال سال سرنوشتته و فقط باید روی درس تمرکز کنی و کار دیگه ای انجام ندی! حالا وقتی من میخوام این کارو انجام بدم، همه ناراحت میشن و احساس کمبود توجه از سمت من می کنن! و در ضمن هر وقت کاری براشون پیش میاد، باز میان سراغ من! 

یکی میخواد گروه سرودش هماهنگ بشه، یکی لپ تاپش مشکل داره، یکی میخواد براش وقت بذاری، یکی میخواد وسیله الکترونیکی بخره و احتیاج به مشورت داره، یکی نیاز به حمایت روحی داره، یکی شرکت کننده برای مسابقه قرآن کم داره و ....

جالب تر اینکه بعضی ها هم هستن که گله مند هم هستن! که مثلا چرا به من اهمیت نمیدی؟ چرا کم پیدایی؟ و ... 

و اونوقت انگار نه انگار که این سال سرنوشت منه و زمان برام اهمیت زیادی داره. هر کسی فقط به فکر اینه که کارش راه بیوفته. این قضیه خیلی اعصابمو داغون می کنه. 

۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

زمان

کمتر از 5 ماه زمان باقی مونده و من هنوز به کیفیت و کمیت مطلوبی در درس خوندن نرسیدم. نمیدونم تو این زمان باقی مونده میشه یه رتبه آبرومند آورد یا نه :(

۱۸ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰