۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

عادت!

ساعت اتاقم را خیلی وقت پیش، یکی از فامیل هایمان که تحمل تیک و تاکش را نداشت خلع باتری کرد! ساعت بیچاره از تنبلی من، مدت ها همان جا بی باطری ماند. روز های اول جای خالی اش  روی دیوار خیلی حس می شد. هر وقت می خواستم زمان را بفهمم نگاهی به جایش می کردم و افسوس که او نبود! مدت کوتاهی نگذشت تا اینکه نگاهم به آن نقطه از دیوار کم و کمتر شد. فقط گهگاهی نگاهم به جای خالی اش می افتاد، وسایل دیگر وظیفه ی او را بر عهده گرفته بودند.

 امروز بعد از گذشت چند ماه بالاخره در یک گوشه از خانه باتری پیدا کردم و ساعت دوباره به جایگاه قبلی اش برگشت. برگشت اما هر بار که اتفاقی به آن نقطه نگاه می کنم، وجودش برایم عجیب است! حالا به نبودنش بیشتر از بودنش عادت دارم و این داستان همیشگی عادت داشتن است! 

عادت، گاهی به بودن و گاهی به نبودن! 

۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

الک خوشبختی!

ما خیلی از چیز های پیرامونمان را الک می کنیم، اما گاهی از الک کردن آدم های اطرافمان غافلیم. الک کردن یک تئوری بیشتر ندارد، آن هم قربانی کردن کمیت برای رسیدن به کیفیت مورد نظر است! 
اگر در اطرافتان آدم هایی هستند که انرژی شان با انرژی شما سازگار نیست، آدم هایی که در کنارشان احساس راحتی نمی کنید، آدم هایی که به آنها اعتماد ندارید یا اینکه تنها برای اینکه سر از کارشان دراورید با آنها دوستید یا آنهایی که چشم دیدنشان را ندارید، الکتان را بردارید و آنها را الک کنید! تظاهر به دوست داشتن یا تلاش برای سازگاری، هر دو روابط شما را تصنعی و کسالت بار می کنند. 
الک کنید! و خودتان و طرف مقابل را از شر این رابطه ی کجدار و مریز آزاردهنده نجات دهید! 
مطمئن باشید هیچ منفعتی را از دست نمی دهید! الک کردن آدم ها، مثل هرس کردن درخت است، جا را برای جوانه های جدید باز می کند. اگر الکتان دستتان باشد، آدم هایی وارد زندگیتان می شوند که آمدنشان سرشار از حس زندگی و آرامش است. 
و این یعنی خوشبختی 
پس، الک کنید! 
۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

تلپاتی عجیب

تصور می کنم بین بعضی آدم ها نوعی رابطه عجیب وجود دارد! مثل تلپاتی! یعنی هر وقت، هر کجا آدم نا شناسی نظرتان را به خودش جلب کرد، نگاهش کردید، به او فکر کردید یا با دیدنش لبخندی به لبان شما نشست، بدانید همان رابطه عجیب برقرار شده. عجیب نیست که توی خیابان، مترو یا اتوبوس آدمی را می بینید!؟
 خب الان فکر می کنید دیوانه شده ام! اینطور جا ها پر از آدم است، معلوم است که عجیب نیست آدمی ببینیم! 
اما دقیقا نکته همین جاست! از بین هزاران هزاران آدمی که از کنار شما توی خیابان، مترو، اتوبوس، فضای مجای و غیره و غیره می گذرند، چند نفرشان را می بینید!؟ در واقع شما اکثر آنها را نمی بینید (دیدن به معنای نگاه همراه با توجه). درصد کمی از آنها هستند که ممکن است توسط شما دیده شوند، یا حتی درموردشان فکر کنید. البته منظور  ظاهر های عجیب و غریب نیست، همه به آنها توجه می کنند. 
طبق تجربه ی شخصی، همان درصد کمی که شما می بینید، معمولا همان کسانی هستند که شما را می بینند! نمی دانم این نتیجه گیری نا دقیق و احمقانه را چطور بیان کنم! اما بار ها و بار ها زندگی به من ثابت کرده که آدم هایی که گوشه نظری به آنها داریم، همان هایی هستند که گوشه نظری به ما دارند. اگر به آنها توجه کنیم، میبینیم که اشتراکاتی هم با آنها داریم! 
در آخر، همین افرادی که نظر ما را به خود جلب می کنند، می شوند دوستان یا همکاران خوب و گاهی هم عشق! هر روز که از جای شلوغی می گذرم و کسی توجهم را جلب می کند، به این فکر می کنم که چقدر سریع از کنار کسانی که با آنها تلپاتی دارم می گذرم! چقدر راحت بدون آنکه همدیگر را بشناسیم و اشتراکاتمان را پیدا کنیم، از هم می گذریم! چقدر دوست های خوب و چقدر عشق از دست می دهیم! 
اگر شجاعت این اکتشاف را داشتم، هیچ وقت نمی گذاشتم کسی که توجهم را جلب کرده، همینطور جلوی چشمم برود و مثل یک معما باقی بماند. شما اگر شجاعتش را دارید، کشفش کنید! من هم روزی این شجاعت را به دست خواهم آورد! 

کاش زندگی مجالی برای درک همه ی این مضامین عجیب می داد! 
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

کمی خوبتر باشیم آپدیت می شود!

چند وقت پیش بود که تصمیم گرفتم کمک های خیرخواهانه ای را که هر فرد می تواند به عنوان عضوی از جامعه انجام دهد، به صورت یک صفحه ی جداگانه روی وبلاگم بگذارم تا هر کسی که اتفاقی چشمش به وبلاگم خورد سری به آن صفحه بزند و ایده بگیرد. حالا این لیست 10 تایی شده و مدام آپدیت خواهد شد. 

هر کسی این صفحه را باز کرد، می تواند با توجه به توانایی و علاقه اش، یک فعالیت خیرخواهانه را انجام دهد. می دانم که من فقط یک نفر از 80 میلیون نفر هستم و وبلاگم هم جزو پر بازدید ترین ها نیست، اما معتقدم همین یک نفر ها اگر به هم متصل شوند، می توانند غیرممکن ترین کار ها را هم انجام دهند. 

پس نگران این نباشید که کمک شما 1000 تومان است یا 1 میلیون تومان، هر چقدر باشد ارزشمند است. در ضمن، بسیاری از موارد، احتیاج به هزینه کردن ندارند و شما می توانید حتی با به اشتراک گذاشتن آنها کمک های بیشتری جمع کنید. 

این را هم اضافه کنم که شما شاید 1000 تومان کمک کنید، اما حس خوب ناشی از این کمک خیلی بیشتر از مبلغش می ارزد. :)

۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

بی فضا - زمانی

بیدار میشم، همه جا تاریکه، نور زیر در، چشممو اذیت می کنه. میدونم کجام، اما نمیدونم ساعت چنده. دستمو از روی تخت پرت می کنم پایین که گوشیمو پیدا کنم. ساعت 11 شبه. از ساعت 6 خوابیدم، مشکل اینه که روی کاناپه خوابیده بودم. نمیدونم چطوری تا اتاقم اومدم، یعنی یادم نمیاد. 
به این فکر می کنم چقدر میتونه عجیب باشه، که بخوابی و بعد پاشی ببینی تو یه فضا-زمان دیگه ای. 
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

قانون پرواز

آن که در سر هوای پرواز های بلند دارد، باید در بلند ترین قلّه خانه بسازد. 

۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آبرو

زمانی من هم جزو کسانی بودم که به آبرویشان اهمیت می دهند! آن موقع برایم مهم بود که اطرافیان در موردم چه فکری می کنند. به مرور زمان فهمیدم، وجهه و آبرویی که قطره قطره و با گذشت زمان جمع می کنیم، مثل یک حباب، با کوچکترین ضربه ای از بین می رود. فقط کافیست که یک نفر در مورد شما شایعه ای پخش کند، آن وقت است که هر کسی به خودش اجازه می دهد راست و دروغ و تخلیات ذهنیش را با هم مخلوط کند و اسم شما را هم می نویسد بالایش!

بعد از آن، نام شما می شود نقل تمام محافل و مایه ی سرگرمی همگان! اولش شاید برایتان سخت و غیر قابل تحمل باشد، اما بعد ها ضد گلوله می شوید! می فهمید آبرویی که قرار باشد با یک حرف، با یک اتفاق، با یک عکس یا با یک شایعه از بین برود، همان بهتر که برود! من اسم این آبرو را آبروی رفتنی گذاشتم! درست است که رفتنش ناراحتی دارد، اما وقتی آبروی رفتنی برود، تازه می فهمید دوستان و دشمنان واقعیتان چه کسانی هستند. آن وقت است که اطرافتان را از لاشخور ها خالی می کنید و فضای بیشتری برای دوستان واقعیتان محیا می شود. آدم هایی کنارتان قرار می گیرند که شبیه خودتان باشند، کسانی که در آن سیل شایعات شما را باور داشتند، دوستتان داشتند، حتی اگر همه ی حرف ها واقعیت داشته باشد. 

آبروی رفتنی باید برود! یا خودش، یا به زور! برود تا زندگی شکل صمیمانه خودش را نشان دهد! 

۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آنجا تو را خواهم دید

ماورای باور های ما
ماورای بودن و نبودن های ما 
آنجا دشتی است
آنجا تو را خواهم دید...
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰