۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

می توانی رهایش کنی

گناه چیست مگر 

اضطراب تغییر گذشته، اکنون و آینده به خاطر دیگری...

این اضطراب از آن توست 

می توانی رهایش کنی...

۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

راست و دروغ

من عمیقا معتقد ام، کسی که توی چشم های آدم زل می زند و مطلبی را بازگو می کند، راست می گوید. یعنی جدا از درست و غلط بودن مطلب، او بدان چیز باور دارد. 

این روز ها اما، موازنه ی دنیا به هم ریخته است! گاهی کسانی هم که زل می زنند توی چشم آدم، دروغ می گویند...

۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آقای قد بلند

بچه که بودم، حدود 4 یا 5 ساله، یک روز با مادر و پدرم رفته بودیم پیاده روی. نمیدانم چه شد، نمیدانم چرا، دست مادر و پدر را رها کردم و رفتم دست یک آقای قد بلند را گرفتم. چهره اش را یادم نیست. فقط یادم است که انقدر قدش بلند بود که وقتی سر بالا می کردم سرش یک دایره ی سیاه وسط خورشید بود. آقای قد بلند هیچ واکنشی نشان نداد، او هم دستم را گرفت و انقدر راه رفتیم تا بالاخره به جایی رسیدیم که راهمان جدا می شد. آنوقت هم فقط خندید و مرا به پدر و مادرم بازگرداند. 

باز هم به دلایلی که نمیدانم این قضیه به وضوح توی ذهنم حک شده! 

امروز میان رفت و آمد های تنهایی، داشتم به این فکر می کردم که اگر جای آقای قد بلند بودم چکار می کردم. اگر یکی از روز هایی که تنهایی توی خیابان راه می روم، یکی بیاید و دستم را بگیرد چه واکنشی نشان می دهم؟ 

من هم دستش را می گیرم و تا جایی که راهمان از هم جدا شود با او قدم می زنم، بعد هم یک لبخند می زنم و روم. درست مثل آقای قد بلند...

۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

مربوط به بخش کمی خوبتر باشیم

با تشکر از مریم عزیز که لینک زیر رو برام فرستاد. من هم این لینک رو دیده بودم و توی فیسبوک به اشتراک گذاشتم. الان هم اینجا به اشتراکش میذارم. 

جای این پست توی صفحه ی کمی خوبتر باشیم بود اما چون این یک کار موقتیه و تا 8 روز دیگه مهلت کمک تموم میشه، به عنوان پست این لینک رو قرار میدم. 

مریم جان حتما در مورد اهداء کتاب در صفحه کمی خوبتر باشیم یه لینک به زودی قرار میدم. 

همونطور که گفتم مهلت شرکت در این کار خوب به زودی به پایان می رسه. کاری که میتونه نتایج خیلی بزرگی به دنبال داشته باشه. پس بجنبین تا دیر نشده! 

۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰