۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

تقصیر

الان خیلی حالم بده. واقعا حالم بده! همش هم به خاطر خودمه، تقصیر خودمه! یکی بگه آخه این چهار سال چه غلطی می کردی! 

۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خانه و خانواده ما

ما یک خانواده هفت نفری هستیم! در این خانواده هر کس مسئولیت و پیشه ای دارد. در هر صنفی شغلی داریم! دکتر و مهندس و دانش آموز و وکیل و کارمند و .. در این خانواده هر کس ساز خودش را می زند! این یعنی بی برنامگی، یعنی اشتباه! مثلا ما در میوه خریدن تفاهم نداریم. هر کسی یک میوه را دوست دارد، موز و سیب و خیار و هلو ... من خودم سیب دوست دارم! بقیه نمی فهمند که سیب چه خواصی دارد و دوست دارند سایر میوه هایی را بخرند که مثل سیب نیست. در نهایت من مسئول خانواده هستم و می گویم همه باید سیب بخورند! آنها نمی دانند که سیب چقدر برایشان خوب است و اصلا لازم نیست که بدانند. من انقدر مسئولیت پذیر و قاطع هستم که به فکر سلامتی همه ی آنها هستم حتی اگر خودشان به فکر خودشان نباشند. 

اما این اختلاف نظر ما در اینجا تمام نمی شود. ما در لباس پوشیدن هم تفاهم نداریم. اصلا چه معنی دارد که کسی لباس قرمز بپوشد؟! همه باید یکدست مشکی یا قهوه ای یا سرمه ای بپوشند چون من معتقدم این رنگ ها از آن رنگ های زننده بهتر است و جلب نظر نمی کند. خودشان نمی فهمند، اگر کسی مزاحم آنها شود می فهمند که چقدر مشکی از قرمز بهتر است. 

ما در تفریح و وقت گذرانی هم مشکل داریم! فرض کنید وقت پیک نیک چند نفر بخواهند والیبال بازی کنند و چند نفر هم بدمینتون یا اینکه بدتر! بخواهند آب بازی کنند!!! این یعنی فاجعه! اگر باد بزند به توپ بدمینتون و بخورد توی چشمشان چه کسی مسئولیت آن را به عهده می گیرد!؟ اگر توپ والیبال انگشت یکی را بشکند چه؟ آب بازی هم که مسلما باعث می شود سرما بخورند. نمی فهمند! اصلا نمی فهمند! به جای اینها کار های کم خطر تر انجام دهند! 

مثلا چه معنی دارد روی صورتشان شکل های مسخره می کشند و جشن می گیرند؟! خودم همه ی این ها را در خانه ممنوع کردم و گفتم این اعمال زشت در اینجا جایی ندارد! ببرید خانه همسایه! 

یا حتی چه معنی دارد آدم فیلم یا سریالی ببیند که اصلا معلوم نیست چه کسی تولید کرده؟ چه منظوری داشته؟ اصلا می خواهند خانواده ما را متلاشی کنند با این سریال. یا این فیلم ها زننده هندی و کره ای و غربی که حتی با سانسورش هم نمی شود از شبکه نمایش دید! سریال فقط ستایش دو. خیلی هم آموزنده است و عوارضی هم ندارد. 

آیا درست است که کسی از این آهنگ های موزونی که معلوم نیست کدام ملعونی تولید کرده گوش کند؟! مگر همان بی کلام یا همان شجریان خودمان چه اشکالی دارد!؟ 

حتی کتاب هم بلد نیستند بخوانند، از این فلسفه و تاریخ و رمان و شعر و این چرندیات می خوانند. خب حالا بالفرض هم که فهمیدی انقلاب فرانسه چه سالی اتفاق افتاد؟ در نهایت چی؟ به جای اینها برایشان داستان راستان می خرم که فیض ببرند. 

خلاصه سر همه چیز ما با هم اختلاف داریم ولی در نهایت من چون مسئول این خانواده هستم بهترین راه را انتخاب می کنم. میوه فقط سیب، رنگ هم فقط قهوه ای و تفریح هم فقط از نوعی که من تشخیص بدهم سالم است و خطری ندارد. اگر هم کسی کاری غیر از این انجام دهد می داند که باید یکی دو ساعت در اتاقش بماند و حق ندارد با ما حرف بزند. اصلا خودم از ارث محرومش می کنم! 

در نهایت تدبیر من باعث شده همه در این خانه آدم خوبی باشند! همه ی اینها مطمئنن آینده ی خوبی خواهند داشت چون من بهترین انتخاب را برای آنها انجام داده ام. فقط نمی دانم چرا گاهی اوقات بعضی وسایل و آلات همان بازی های مسخرشان را بر می دارند و می برند خانه همسایه، یکی دیگرشان هم که کلا جمع کرده و الا و بلا می خواهد از این خانه برود. نمی دانم چرا دختر کوچک ترم زیر همان مانتوی مشکی خشگلش یک مانتوی قرمز هم می پوشد و نمی دانم چرا پسرم که حالا برای خودش مهندسی شده، وقتی به خانه می آید بوی خیار می دهد و هر بار چند حلقه دی وی دی در دست دارد! و حتی نمی دانم چرا همسر عزیزم خانم دکتر وقتی با دوست هایش حرف می زند کلی از همان سریال ها که من اصلا دوست ندارم تعریف می کند. از او دیگر بعید است!  

فکر می کنم مشکل از بیرون باشد. اینها که خودشان نمی فهمند چه بلایی سرشان می آید! نمی فهمند دست خودشان نیست! از این به بعد تلفن را جمع می کنم و موبایل ها را هم تعطیل و کلا شاید پنجره ها را هم بستم تا کسی از خانه بیرون را نبیند و گمراه نشود. تلوزیون هم باید جمع شود، یک تلوزیون می خرم که فقط کانال 3 داشته باشد که آن هم باید وقتی فوتبال پخش می کند قطع کنم که خانم و بچه ها نبینند مبادا لطمه ای به آنها وارد شود. 

با اینها حتما جواب می دهد! مطمئنم که همه آدم خوب تری می شوند و ما خانواده ای مستحکم تر و شاد تر از آنچه بودیم خواهیم شد. 

۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اصول یادگیری زبان

هر کشوری زبان مخصوص به خودشو داره. برای ترویج زبانش هم یه سری کارا انجام میده. یکی از اون کارا تدوین سیستم آموزش زبان و کتاب ها و فایل های صوتی و فلش کارت و سایر امکاناته. روشی هم برای سنجش تعیین می کنه که به صورت آزمونه و سطح زبان هر شخصی رو تعیین می کنه. 

چیزی که مسلمه، اینه که برای تدوین این سیستم، هیچ کشوری نمیتونه بهتر از همون کشور اقدام کنه. دلیلشم واضحه! اون کشور داره راجع به زبان روزمره خودش می نویسه در حالی که اگه کسی غیر از افرادی که زبان مادریشون اون زبانه دست به اینکار بزنن، کار اونا پر از نقص و ایراد میشه. همینطور که محققان غیر ایرانی که دست به تالیف کتاب شعر های کهن ایرانی زدن، نتونستن اصول زبانی و معنایی رو به طور کامل رعایت کنن.

حالا مثلا برای یادگیری زبان انگلیسی، کشور های اصلی مقصد این زبان، یعنی انگلیس، آمریکا و استرالیا با توجه به لهجه خودشون این سیستم رو تدوین کردن و هر سال هم برای کامل تر شدنش تلاش می کنن. باز اگه بخوایم ریزبین تر بشیم، دانشگاه کمبریج (بزرگترین دانشگاه آموزش زبان دنیا) در کشور انگلیس با لهجه بریتانیایی (بریتیش) سیستمی رو ارائه میده که چند تا از اساتید بزرگ زبان انگلیسی مثل آقای جک سی ریچاردز دست به دست هم دادن و این سیستم رو تدوین کردن. این سیستم بیش از 10 سال قدمت داره و روی هزاران نفر در سرتاسر جهان امتحان شده و هر سال هم در حال کامل تر شدن و تغییره. در نهایت هم برای سنجش نهایی، آزمون آیلتس و تافل برگزار میشه که مدرک اونا در هر جای دنیا اعتبار داره. 

وقتی چنین سیستمی هست، دیگه نیازی نیست که هر کشوری برای یادگیری زبان انگلیسی روش خودشو ابداع کنه که اگر اینطور بود، الان زبان انگلیسی در هر جای دنیا به یه شکل خاص صحبت می شد!!! البته برای انعطاف پذیر شدن کتاب ها و روش های تدریس، مولف های کتاب (همین جک خودمون!) توی کشور های مختلف سفر می کنن. حتی سال پیش به ایران اومدن، تا نظر اساتید زبان در ایران و سایر کشور هارو بدونن. هر کسی تو هر جای دنیا با این سیستم زبان انگلیسی رو یاد می گیره. هر جای دنیا به جز ایران! 

توی آموزشگاهای زبان خب این کتاب ها به نوعی تدریس میشن. گرچه هیچ وقت کیفیت لازم ارائه نمیشه، اما بازم از نبودش بهتره و افراد میتونن تا حد خوبی زبان رو یاد بگیرن! اصلاح می کنم، افراد با وسع مالی، میتونن تا حد خوبی زبان رو یاد بگیرن! 

اما وارد بحث جذاب سیستم آموزشی میشیم! به یاری خدای متعال، دانش آموزی که یک کلمه زبان بلد نباشه، از پایه ی هفتم شروع به یادگیری این زبان می کنه. به مدد کتاب های خوب و وزین (!) تالیف شده، از زبان در حد چند لغت یاد می گیره و در نهایت با آموخته ی مایل به صفر از این سیستم خارج میشه! میشه گفت به جز یادگیری لغت، لهجه و قوائد و مهارت شنیدن و خواندن و نوشتن کسب نشده و فقط به عنوان یک درس، از اون نمره قبولی گرفتن. 

وقتی سیستمی تدوین شده که از سنین پایین (کودکستان) میشه به طور اصولی این زبان رو آموزش داد و در مدت 10 سال همه ی دانش آموزا با مدرک بین المللی و معتبر از سیستم خارج بشن، دیگه چه ضرورتی برای تالیف کتاب های غیر اصولی و برگزاری آزمون هایی مثل TOLIMO در کشور ما وجود داره؟ اگر هدف آموزش زبان انگلیسیه که راهش مشخصه، اگر که نه، حذفش کنید که حداقل یک درس از برنامه درسی و امتحانی کم بشه! 

۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدرس وبلاگ

اکثر دوستام وبلاگ شخصی دارن و آدرسشو به همه دادن. اما من وقتی وبلاگمو ساختم آدرسشو به هیچ کس ندادم! حتی صمیمی ترین ها! فقط یک نفره که میدونه صاحب این وبلاگ کیه. 

شاید در آینده ای نه چندان نزدیک به چند نفر دیگه هم آدرسشو بدم. مطمئنن ناراحت میشن از اینکه این مدت بهشون نگفتم که چنین وبلاگی وجود داره! اما منم دلایل خودمو دارم. 

این وبلاگ انعکاس لحظات و نظرات منه. یعنی نگاه به اتفاقات جاری از دریچه نگاه من! نمیخوام بین بقیه به خاطر نظراتم تریپ روشن فکری بردارم یا بگم وای من خیلی خوبم! وای من خیلی درست میگم!!! کلا نمیخوام خود نمایی کنم یا اینکه برای چیزایی که می نویسم توضیح بدم. به اصطلاح میگن نمیخوام ریا بشه!!

دوست دارم غریبه ای که این وبلاگو میخونه، بدون دونستن اینکه من کی هستم این مطالبو بخونه و خودش خوب یا بد بودن، درست یا غلط بودنش رو تشخیص بده. در واقع نمیخوام خودم رو معرفی کنم و بگم این طرز فکر منه، بلکه میخوام این طرز فکر رو معرفی کنم تا اگه کسی با منطق خودش دید درسته، به بقیه هم انتقالش بده. و همینطور تجربیاتم رو، هر چقدر هم کم، اما شاید باعث بشه که یه نفر در شرایط مشابه از انجام یه کار اشتباهی که من انجام دادم و ضربه خوردم منصرف بشه و اون این ضربه رو نخوره. 

اینا دلایل منه! از دید خودم موجهه، اما نمیدونم برخورد بقیه با این قضیه چطور باشه! 

۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چشمه

اگه بخوایم آدما رو به اشیاء یا پدیده ها تشبیه کنیم، هر کدوم یه چیزی هستن. بعضیا مثل گلن، باعث میشن همه جا زیبا بشه، اما تاثیرشون دائمی نیست، بعضیا مثل درختن، منفعتی برای خودشون و دیگران، یکی مثل سنگه، گاهی اوقات یه پناهگاهه محکمه و گاهی هم سد دیگران، یکی مثل باده، یه نسیم خنک که میاد و میره و اثری ازش به جا نمی مونه، یکی مثل زلزلست، همه چیز رو به هم میریزه یا سازنده و یا ویرانگر. عده ای فقط ناظرن، تاثیرشون روی محیط تا زمانیه که هستن، یکی همه مثل آتیشه، اگه کنترل بشه گرما داره و اگه نشه همه چیزو میسوزونه و نابود می کنه. 
این وسط یه عده هستن که خیلی کمن. اینا مثل چشمه هستن. از درون می جوشن و محیط اطرافشون رو سیراب می کنن. اینا هستن دلیل به وجود اومدن گل و درخت و نسیم و ... انقدر می جوشن تا اطرافشون پاک بشه، با طراوت بشه، زیبا بشه، گل ها رشد کنن، درخت ها قد علم کنن. و مهم نیست که کجا باشن یا چه شرایطی داشته باشن، هر کجا باشن به اونجا طراوت میدن. اگرم یه روزی برن و اونجا نباشن، آثارشون تا مدت ها باقی میمونه، چون باعث میشه چشمه  های دیگه ای هم بجوشه. 
منم میخوام چشمه باشم، فقط چشمه. 




پ.ن: البته بعضیام هستن که گاون!!! (از بس که میرن رو مخ دیگران!) 
۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تفاوت در طرز فکر

همین تفاوت در طرز فکره که آدما رو از هم متمایز می کنه! 
چند روزی که درگیر فارغل التحصیلی بودیم، سعی داشتیم مدرسه رو راضی کنیم تا جشنو به بعد از کنکور موکول کنه. مدرسه قبول نمی کرد! به هیچ وجه! با این استدلال که بچه ها بعد از کنکور از حالت دانش آموزی خارج میشن!!! هنوز نفهمیدم منطورشون چی بود، ولی تنها اتفاق خاصی که بعد از کنکور میوفته اینه که بچه ها به خودشون میرسن و چهرشون تغییر می کنه! روز جشن هم کلی به بچه ها گیر دادن بابت آرایش و مو و ... دلیل بچه ها هم این بود که خب بنده خدا ها میخواستن توی عکس های تنها جشن فارغل دبیرستان، خوب باشن...
یه دوست دارم که توی ایران زندگی نمی کنه. هم سن منه و مدرسشون برای اونا هم جشن گرفته. اولا که جشنشونو گذاشتن بعد از کل امتحانات و پذیرش دانشگاه و ... که هیچ دغدغه ی فکری نداشته باشن! بعدم که همه سعی کردن بهترین لباسشون رو بپوشن و در زیبا ترین حالت باشن. هیچ کسی هم بابت اینکه خوشگل شدن بهشون گیر نداده! 
دیگه نمیدونم چی بگم، به جز اینکه متاسفم! 
۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

احترام

جدیدا نمیدونم چرا احترام انقدر کم شده؟! هم به خودمون و هم به دیگران. به قول بابام "احترام یکی بود اونم دادن شوهر!!" 

یعنی میدونم ها! به نظرم دلیلش قانع کننده نیست! 

برای جشن که برنامه ریزی می کردیم، کلی دغدغه دعوت نامه ها رو داشتم. دعوت نامه دادن یه جور احترامه به نظرم. هم به اونی که داره دعوات میشه و هم به خود میزبان. اون موقع بود که یکی از معلما گفت: اس اس بده بمون میایم!!!! منم یک ساعت با تعجب داشتم نگاهش می کردم! 

شاید مسئله جدی نباشه! ولی همه چیز از همین جا شروع میشه. 

قبل ها کسی بدون دعوت جایی نمی رفت، مردم برای خودشون احترام قائل بودن. این احترام قائل بودن یعنی درست رفتار کردن، حرف شایسته زدن، در شان خودشون رفتار کردن و عزت نفس یا حتی لباس خوب (نه گرون! بلکه آراسته و تمیز) پوشیدن. 

الان همه ی اون چیزا انگار به هم خورده! مردم برای گرفتن 10 تا تخم و مرغ و یه مرغ یخ زده (که قبلا کسی حاضر نیود بخره) الان همدیگرو تیکه پاره می کنن و همه مثل گدا ها شدن! دیگه اون عزت نفس نیست! طبق معمول یا از این ور میوفتیم یا از اون ور! 

دلیلشو همونطور که گفتم میدونم. یعنی یکی از دلایلش رو میدونم و اون هم فشار اقتصادیه. درسته، به همه داره فشار وارد میشه. همه داریم یه شرایط خاص رو تجربه می کنیم، اما انصافا خیلی ها هم اصلا نیازی نداشتن و بد تر از کسانی که نیاز داشتن به صف ها حمله ور شدن! 

درسته سخته، اما فرق الماس و نوک مداد هم توی همین سختیه. خوب بودن توی مواقع عادی خوبه، ولی توی سختی ها هر کی خوب بمونه، اونه که الماس میشه. 

۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بعد کنکور...

منم مثل همه برنامه های زیادی برای بعد از کنکور دارم. بعد از ظهر روز کنکور میخوام یه دوش اساسی و احتمالا یه ماساژ به خودم هدیه بدم و بعدش بخوابم! (البته کنکور هنر و زبان هم هست تا ببینم برنامه اونا چطور میشه) و گوشیم رو دور از دسترس نگه دارم! 

بعدشم میخوام یه پست بزنم فیسبوق (!) که همه فک و فامیل و دوستان و آشنایان بدونن من کنکور دادم و راحت شدم! و به اطلاعشون برسونم که قصد ندارم رتبه کنکورم رو به کسی بگم و بعد از اعلام نتایج هم زینگ و زینگ زنگ نزنن که چی شد و کجا قبول شدی!!! 

بعدش مسلما چند تا برنامه استخر و پارک و مهمونی با برو بچ میچینیم تا خستگی این همه درس خوندن از بین بره!!!(!) این کارا خودش حدود یک هفته وقت می بره، میخوام به بچه هایی که قبول شدن، هماهنگ کنم که کتابامون رو جمع کنیم همه و به یکی از مدارس حاشیه شهر هدیه بدیم. فکر کنم همه بچه ها استقبال کنن. 

میخوام یه وقتی بذارم و بشینم اطلاعات تک تک رشته هارو بررسی کنم ببینم از کجا شروع میشن، چقدر جای پیشرفت دارن و در نهایت به کجا ختم میشن. بعدم که چند تا رشته رو انتخاب کردم، میرم سراغ بررسی دانشگاه ها. 

خیلی دوست دارم یه مسافرت توپ برم اما فکر نمی کنم امسال تابستون موقعیتش پیش بیاد. اونم به خاطر پیگیری نتیجه کنکور و انتخاب رشته و ... حالا در نهایت اگه شد تبریزی، شیرازی، مشهدی، کیشی میریم! 

بعد برای آموزش رانندگی و گواهی نامه اقدام می کنم که مصمم هستم تابستون بگیرمش. 

یه برنامه ورزشی هم با دوستان باید بچینیم تا این همه درسی که انبار شده(!) آب بشه و به حالت نرمال فیزیکی برگردیم! احتمالا یه ورزش حرفه ای رو شروع می کنم. 

آخرم انقدر میخوام برم بیرون و خرید که بمیرم! چند تا لباس هم باید آماده کنم چون مطمئنن یه هفته ای میریم تهران و همه هم میخوان بیان این نابغه رتبه یک رو ببینن!!!!!! 

+ تو تهران هم یه سری پروژه هست که باید انجام بشه! (;

بعد از همه اینا که نتایج قبولی میاد و رشته و دانشگاه مشخص میشه، تحقیق عمیق تری انجام میدم، باید وسایلم رو جمع کنم و توی اون شهر خونه پیدا کنم. و خودم رو برای خوندن دروس اون رشته آماده کنم و به همین دلیل وقتی هم برای مطالعه و افزایش اطلاعاتم گذاشتم. 

تصمیم دارم فعالیت های اجتماعیم رو زیاد کنم و چند تا کار عام المنفعه انجام بدم. علاوه بر اون سعی می کنم یه کار خانوادگی راه بندازم! یکی هم توی خانواده پایست و میخوام با یه طرح خوب پیش برم تا اون و سایر بزرگان رو جذب کنم! 

از نظر همه برنامه های من رویایی و غیر قابل انجام به نظر میان ولی از نظر خودم کاملا معمولین و انجامشون میدم! حتما انجامشون میدم! دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره! 

همین دیگه! همش سه ماه و کلی برنامه! بسه دیگه! بعدشم که اول مهر میشه و باید بریم دنبال درس و دانشگاه و ...

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکنولوژی 3

دو پست قبلی تکنولوژی همش در مورد معایبش بود! خیلی وقت بود که میخواستم پست سوم رو هم بذارم که مجموعش کامل بشه! 

خب این خیلی هیجان انگیزه که من میتونم هر موقع دلم خواست به یکی از دوستام زنگ بزنم! یا اینکه وقتی کارش دارم یه پیام بهش بدم و در کسری از ثانیه به دستش برسه! میشه گفت یه معجزست که میتونم با دختر داییم که اون سر دنیاست حرف بزنم و فقط دو تا کلیک لازمه تا ببینمش و اونم منو ببینه! این یه نعمته که هر سوالی دارم فقط کافیه یه تاییپ ده انگشتی انجام بدم و اینتر رو بزنم تا هزاران هزار صفحه و مطلب در مورد سوال یا مشکل من بیاد و بعدم با کسانی که به این سوال مرتبطن بتونم صحبت کنم! فکر کن یه دکمه رو فشار میدم و بعدش منظره ای که جلوی چشممه ثبت میشه و میتونم همون موقع با کل دنیا به اشتراکش بذارم و یکی از 100000 کیلومتر اون ور تر بیاد راجع بهش نظر بده! فقط کافیه اراده کنم یه چیزی رو داشته باشم (البته اول باید پولش رو داشته باشم!) و انتخابش کنم و از هر جای دنیا کمتر از 1 هفته میرسه در خونمون! یا اینکه بخوام برم سفر و قبلش با دو تا کلیک کل مشخصات اون منطقه رو پیدا کنم  و نقششو ببینم و یا اصلا با دوربین های لایو اونجا رو نگاه کنم یا با "زمین گوگل" روی اون منطقه فرود بیام! اصن دلم میخواد سطح ماه رو کاوش کنم!  و ... و ... و ...

تکنولوژی واقعا عالیه. نمیشه تاثیرات مثبتش رو در زندگی بشریت نادیده گرفت. به شرطی که همونطور که در دو پست قبل گفتم جای تعاملات انسانی رو نگیره. یعنی از اون استفاده درست بشه.

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ارزش

در هر زمان و مکانی و در هر جامعه انسانی، یه چیزی ارزش محسوب میشه. این چیزا به مرور زمان تغییر می کنن و چیزایی که در یه موقعیت زمان-مکانی اصل مسلم محسوب می شدن، الان به عنوان خرافات ازشون یاد میشه! 

به نظرم این ارزش هارو ما مردم جامعه تعیین می کنیم. مثلا میگیم "دختر باید خانومانه رفتار کنه" و هر دختری رفتار دیگری داشته باشه مورد سرزنش قرار میگیره. یا مثلا "پسر باید رفتار مردونه داشته باشه" و هر پسری غیر از این رفتاری داشته باشه، مسخره میشه. 

بعضی از این ارزش ها کاملا مطابق با اخلاقیات و انسانیت هستن. مثل وفاداری به همسر، مراقبت صحیح از فرزندان، رفتار همراه با ادب و احترام در جامعه و ... این ارزش ها باید حفظ بشن. 

از اون طرف هم، ارزش هایی هستن که به نظرم به جای مونده از دوران خرافات بشریت هستن! یعنی هر طوری که فکر می کنم، نمیشه توجیحش کرد! یکی از این ارزش ها اینه که دختر نباید قبل از ازدواج ابرو هاشو برداره!!!! الان این قضیه خیلی بهتر شده و دختر با ورود به دانشگاه همه ...

اما این واقعا چه توجیه عقلی و منطقی داره!؟ من بار ها دختران سنین دبیرستان و راهنمایی رو دیدم که به واسطه ی داشتن موی صورت (مثل ابرو و سیبیل!) مورد تمسخر قرار گرفتن. این چه ظلمیه که ما به بجه هامون می کنیم و مدارس سرسختانه این قوانین رو پیگیری می کنن؟! آیا داشتن موی صورت باعث حیا و حجاب میشه که نداشتنش باعث دید بد دیگران؟!!! این قضیه مربوط به الان نیست و سال های ساله که مردم روی این قضیه حساس هستن و توی مدارس این خودش یه نوع سرگرمیه که " وای نگاه کن فلانی ابروشو برداشته یا صورتشو اصلاج کرده! در مورد موی دست و پا هم همین مشکل وجود داره. خیلی خانواده ها به دخترشون اجازه نمیدن که مو های دست و پاشون رو اصلاح کنن!!!!!! آخه چرا!؟!؟! مگه دختر نباید آراسته باشه؟! دخترا توی این سن خیلی از خودشون بدشون میاد و واقعا این طور سخت گیری های بی معنی باعث عقده فکری در دوران بلوغ میشه. 

یکی دیگه از این مواد هم بلند کردن ناخونه!!!!! تقریبا هفته ای دو بار ناظم مدرسه ناخون هارو نگاه می کنه (حتی توی دوران دبیرستان و سال چهارم) و به بچه ها تذکر میده و مجبورشون می کنه کوتاه کنن ناخوناشونو!!!!!!!! خب قبلا بهداشت نبوده زیرش شیطون میرفته!!! الان تا این همه امکانات تفریحی هست، شیطون که بیکار نیست بره زیر ناخون!!! میره ترکیه برا خودش حال می کنه! والا! دختره، جوونه، خب دوست داره ناخون بلند کنه و لاک بزنه، قتل که انجام نداده! 

برای پسر ها هم همچین سخت گیری هایی وجود داره، مثل پوشیدن پیراهن آستین کوتاه یا همون برداشتن ابرو! من خودم خوشم نمیاد که پسری دخترونه بشه و ابرو نازک کنه، اما حالا یکی دلش خواسته برداشته! ولش کنین بدبختو! همه جا انگشت نماش می کنن. به خودش مربوطه، ابرو خودشه! 

مشکل ما اینه که قبل از اینکه به بچه هامون یاد بدیم دروغ نگن، به هم کمک کنن، به ارزش های انسانی عمل کنن، یاد میدیم رو بپوشونن و ابرو بر ندارن! یعنی اصل رو ول کردیم، چسبیدیم به فرع! این سختگیری های بی مورده که باعث شده دختر و پسر بعد از ورود به یه محیط باز مثل دانشگاه، لجام گسیخته بشن. خودم هیچ وقت این ستم رو به بچم نمی کنم! 

باید تو جامعمون خیلی مواظب باشیم! مواظب چیزایی که به ارزش تبدیلشون می کنیم. مبادا باعث بشیم چیزی ارزش بشه که شعور و انسان بودنمون رو زیر سوال ببره! الان دیگه قرن بسیم و یکمه! 

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

درس خوندن

ابتدایی که بودم خیلی درس میخوندم! اون موقع هیچ دغدغه ای به جز این کار نداشتم به خصوص اینکه یه هدف مهم رو دنبال می کردم و اونم قبول شدن توی مراکز استعداد های درخشان بود. میشه گفت دوران اوج من همون دوران بود. بعد از اینکه توی آزمون قبول شدم و وارد این مدرسه شدم، مثل کسی که خرش از پل گذشته دست از درس خوندن زیاد کشیدم. اکثر مطالب رو سر کلاس یاد می گرفتم و توی خونه خیلی درس نمیخوندم، این بود که معدلم افت کرد و از 20 به حدود 19/9 رسید. با این وجود همیشه جزو 3 نفر برتر مدرسه بودم و همین باعث شد که دیگه خیلی برای بهتر شدن تلاش نکنم.

 ورود به دبیرستان همه چیز رو عوض کرد. دیگه برام مهم نبود چه نمره ای می گیرم، به همین دلیل هر سال افت معدل داشتم. توقع داشتم به همون مقداری که قبلا درس میخوندم، بتونم نتیجه ی خوب بگیرم، در صورتی که مسلما با بالا رفتن سطح درسا تلاش بیشتری لازم بود. این افت هر سال ادامه داشت و با نبودن رقابت در کلاس و به خصوص درگیری همیشگی ما با معلم ها و راضی نبودنمون از اونا این احساس بی خیالی تشدید می شد. خب کسی هم نبود که راهنمایی کنه و راه رو نشون بده، اطرافیان فقط میگفتن درس بخون. این بود که خیلی از کارای من هدفمند نبود و بیشتر حالت آزمون و خطا داشت. در آخر به معدل 18/9 رسیدم. سال سوم واقعا توی درس های اساسی ضعیف بودم (نسبت به کلاس سطح متوسط رو به بالا بودم اما از نظر خودم ضعیف بودم) به طوری که برای امتحانات نهایی هیچ اندوخته علمی نداشتم. تونستم با خودکشی شب امتحان، از درس ها 4 تا 20 بگیرم و کمک از کم کاری رو جبران کنم. 

سال کنکور فرا رسید! و من با انگیزه شروع کردم! تصوراتی توی ذهنم داشتم از این سال که الان میفهمم هیچ کدومش درست نبود. چیزی که واضحه، عدم تلاش من برای قبولی در کنکوره. یعنی فقط به خودم از لحاظ روحی فشار میارم. توی این سال من نه از خوابم کم کردم، نه از وقت تفریحم، نه از وقت تلویزیون و سریال و ... یه وقتایی بکوب خوندم و یه وقتایی هم کلا ولش کردم مثل امشب! الانم توی مدت باقی مونده اگه همت کنم و بخونم و بازم بگم خدایا خودت کمک کن! وضعیت امتحاناتم که تا اینجا افتضاحه! سر جلسه فقط میشمارم ببینم 10 میشه یا نه! فقط خدا کنه مستمر انقدر کم ندن که بیوفتم و بخوام شهریور امتحان بدم که اصلا حسش نیست! ترم اولم که 17/8 شدم، ترم دوم هم از الان معلومه که ...

دلیل این بی میلی و سستی نمیدونم چیه! همین الان بگن پاشو یه پروژه گراف انجام بدیم حاضرم شب و روز کار کنم اما بگن یه فرمول حفظ کن جونم در میاد!!! انگار ظرفیت خوندنم تموم شده! از یه سنی به بعد (بعد از همون دوران اوج) دیگه درس خوندن برام مفهومی نداشت، همش دوست داشتم کار کنم. الانم تنها انگیزم از رفتن به دانشگاه اینه که با توجه به درسی که میخونم، پروژه انجام بدم ولی با این وضعیت درس خوندنم نمیدونم اصن میتونم واحد پاس کنم یا نه! 

کنکور که بدم، هر جا قبول بشم میرم. نمیدونم نتیجه چی میشه یا کجا قبول میشم، اما امیدوارم برای دوستان و آشنایان تبدیل نشم به یه عدد! 

۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

طبل تو خالی

سر و صدا داره، اما هیچی توش نیست! 

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جشن فارغل 2

چون پست قبلی طولانی شد، تصمیم گرفتم ادامشو توی پست جدید بذارم. دیشب که بعد از اون هیاهو رسیدم خونه، تا ساعت ها خوابم نبرد. داشتم به این فکر می کردم که ما چقدر خوشبختیم. خوده من، در حالی که مادر و پدرم و خانم ت که عزیز ترین افراد زندگیم هستن در کنارم بودن و در حالی که توی بهترین مدرسه شهر درس خوندم و در کنار دوستام و با سلامتی کامل فارغل شدم. به خاطر همین دیشب کلی از خدا تشکر کردم. 

خدابا ممنونم که عزیزانم در کنارم هستن و سالم و شادن

خدایا ممنون که کمکم کردی به این جایگاهی که الان دارم برسم 

خدایا ممنون که دوستام در کنارم هستن 

خدایا ممنون که در کشوری زندگی می کنم که مردم توانایی برگزاری این طور مراسمات رو دارن

خدایا ممنون به خاطر این همه نعمتی که به مجموعه ی ما دادی تا بتونیم رشد کنیم، در بخونیم، فارغل بشیم، جشن بگیریم و شاد باشیم.

...

چند تا جمله دعایی هم بود که نمیخوام جایی بنویسمشون

خدایا بابت همه چیز ممنون، کمکمون کن که قدرش رو بدونیم و ازش در جهت درست استفاده کنیم. 

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جشن فارغل

از حدود 4 ماه پیش قضیه جشن فارغل مطرح شد. هر کسی نظری داشت، یکی می گفت تو مدرسه نباشه، یکی می گفت تو مدرسه باشه، یکی می گفت کلا نباشه! بعضیا می گفتن بندازیمش بعد کنکور، یه عده می گفتن قبل کنکور باشه و خلاصه خیلی نظرا مختلف بود. 

بالاخره توافق کردیم که قبل از کنکور توی مدرسه باشه. مدرسه هم خودش یه روز رو انتخاب کرد. از 2 هفته قبل از جشن با عده ای از بچه ها جمع شدیم، همه نظراتشون گفتن و همه چیز تصویب شد. منم گفتم که کاری ندارم کلا و اگه کمکی خواستین خبرم کنین. 

چند روز گذشت و دیدم هیچ کسی(حتی اونایی که نظر دادن) کاری انجام نمیدن! طبق معمول مسئولیت جشن افتاد با من! :(( منم کل وقتمو به این کار اختصاص دادم چون فقط یکبار در طول عمرمون از دبیرستان فارغل میشیم. اول از همه یکی رو مسئول کردم تا به بچه ها زنگ بزنه، دونه دونه به همه زنگ زدیم و دعوتشون کردیم و هزینه و برنامه جشن رو توضیح دادیم. اولش 20-30 نفر بودیم، ولی بعد به طور شگفت آوری همه اومدن! هر کسی که میومد، بقیه دوستاش رو هم راضی می کرد. یعنی از 56 نفر دانش آموز پیش دانشگاهی، 51 نفر توی جشن ثبت نام کردن و اون تعداد باقی هم هنوز نمیدونم چرا نیومدن! البته میدونم! چون فکر می کردن خوش نمیگذره و مسخرست و دردسره و همون حرفای همیشگی. 

بودجه محدودی داشتیم، بچه ها نفری 20000 داده بودن و جمعا 1040000 پول داشتیم و 250 نفر مهمون و کلی خرج ریز و درشت!

برنامه ی اولیه خیلی بد بود. تصویب کرده بودن کادوی معلما یه شاخه گل رز باشه! اینطوری حدود 200000 خرج میشد و اصلا هم به چشم نمیومد. تصمیم گرفتم بشون قاب بدیم. قاب هارو که سفارش دادیم، بهترین نوع کاغذ و خط خوشنویسی شده (نه چاپ شده) سفارش دادیم و حدود 50% تخفیف گرفتیم! یعنی 100000 بیشتر از هزینه گل رز و دادن کادویی که موندگار باشه. 

توی اون برنامه بچه ها میوه در نظر نگرفته بودن برای پذیرایی، که با کلی بحث موفق شدم موز و سیب رو توی برنامه جا بدم! بچه ها نمیخواستن دعوت نامه بدن و می گفتن به مستخدم ها دعوت نامه و کادو ندیم و ... من در کل همه ی برنامه ها رو تغییر دادم! 

 چند تا از بچه ها توی همه ی کارا کمک کردن از اول. مثل م.خ  م.د  ف.ح  ف1.د که توی همه ی کارا کمک کردن. کم کم دعوت نامه ها رو آماده کردیم و به دست همه رسوندیم. اونم با خرجی حدود 10000 و دعوت نامه های شکیل. به تمامی کادر از معلم تا مستخدم و مسئول دعوت نامه دادیم، اونم یک هفته جلو تر از جشن. هیچ وقت خوشحالی مستخدم ها از دریافت دعوت نامه رو فراموش نمی کنم چون معمولا کسی بهشون اهمیت نمیده و همه ی کارارو میندازن گردن اونا. 

ادامه مطلب...
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اسراف

بعضی وقتا تو خونه انقدر غذا داریم که نمیدونم کدومو بخورم! انقدر میوه هست که همیشه نصفش میگنده و میریزیم دور! حالم از این وضعیت به هم میخوره! هر چی تذکر میدم گوش نمیدن! وقتی به این فکر می کنم که کسایی هستن که در حسرت نوشیدن آب آشامیدنی تمیز هستن، یا کسانی هستن که از کمبود مواد غذایی و ویتامین ها میمیرن، واقعا تاسف می خورم. خودم بعدا هیچوقت اسراف نخواهم کرد. 

۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

قهرمان

یه سریال کره ای تلوزیون میده به اسم قهرمان! داستان یه آدمیه که از نهایت شرارت به یه قهرمان تبدیل میشه. کل داستان یه چیزی تو مایه های رابین هود یا سمک عیاره که از ثروتمندان میدزدن و میدن به فقرا. 

یه قسمت این سریال خیلی برام جالب بود. امپراطور که در پی گرفتن این شخصه، پیام میفرسته به یکی از روستا ها که اگه این شخص رو دستگیر نکنین و تحویل ما ندین، کل روستاتون رو به آتیش می کشیم. مردم هم یکی از افراد قهرمان رو گروگان میگیرن تا قهرمان خودشو نشون بده و دستگیرش کنن. قهرمان برای نجات دوستش میاد و مردم به اون حمله می کنن و میندازنش زیر دست و پا و همه از جون و دل کتکش می زنن. تا جایی که دوست قهرمان میگه: دارید چکار می کنید؟ چطور میتونید همچین کاری انجام بدید؟ اون بار ها به کمک شما اومده و ...

صحنه بعد قهرمان توی پناهگاهش به هوش میاد با اشاره به پاش که آسیب دیده میگه: همون پیر زنی که براش 3 گونی برنج بردم با عصاش به پام زد و همون مردی که بچشو نجات دادم با لگد به سرم زد...

فکر که کردم دیدم کم از این اتفاقات کم نداشتیم تو تاریخ! هنوزم نفهمیدم چی باعث میشه که مردم قهرمان خودشون رو لگد کوب کنن. هنوز دارم در موردش فکر می کنم. چقدر ما انسان ها میتونیم عجیب باشیم! 

۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکنولوژی 2

زندگیشون سادست! مشغول کار های روزانه خودشون هستن و گاهی اوقات دور هم جمع میشن و خوش میگذرونن، میرن یه مسافرت ساده و کم خرج، میرن پارک، روزانه میرن پیاده روی یا در مکان های تفریحی پرسه می زنن! اکثر مواقع دستشون یه موبایل ساده میبینی که بعضا فقط به درد زنگ زدن و تبادل پیامک میخوره. با هم چت نمی کنن، بلکه از چت کردن برای اطلاع رسانی یا قرار ملاقات استفاده می کنن. وقتی جایی میرن ترجیح میدن از اون موقعیت لذت ببرن و عکس گرفتن رو فقط برای خاطره داشتن انجام میدن. 
اینجا، زندگی ما پیچیدست! سرمون تو کار همه! همیشه ی خدا دور هم جمع هستیم ولی هممون با یه گوشی تو دستمون رفتیم یه دنیای دیگه. مسافرت نمیریم چون باید بهترین امکانات رو داشته باشیم و اصن کی حال داره! به خصوص اینکه میشه نشست پای فیسبوک و تو کار دیگران فضولی کرد! پیاده روی که مال بچه مثبتاست و به کل سوسول بازیه! جای تفریحیه خانوادگی هم که آخریناش چند سال پیش از بین رفت! گوشی اگه دارای آخرین تکنولوژِی روز جهان نباشه اصن افت کلاسه! که حتی میبینی طرف نون شب نداره ولی گوشی 1 میلیونی داره. ترجیح میدیم تلفنی حال همو بپرسیم و گاهی هم چت می کنیم و تو شبکه های اجتماعی از هم خبر می گیریم و کلا دوری و دوستی دیگه! سفر هم که میریم باید از اینچ اینچ محیط اطراف عکس بگیریم که برای یک سال بشه سوژه فیسبوک خاص و عام و خب بالاخره باید یه طوری خودمون رو حرفه ای این عرصه نشون بدیم! 

موقعیت اول یه کشور پیشرفتست و موقعیت دوم همه ی کشور های جهان سوم! میشه گفت تکنولوژی که ما این روز ها استفاده می کنیم، (که میتونم با جرئت بگم میزان استفاده مفیدش نهایتا 10% باشه)، محصول کشور های پیشرفته برای خالی کردن جیب ما جهان سومی هاست! یعنی مثلا مردم ما نصف عمرشون رو پشت لپ تاپشون میگذرونن که یه فرد دیگه توی یه کشور پیشرفته، با سودی که از این راه بدست آورده بره کل دنیا رو بگرده!  ما هنوز فرهنگشو پیدا نکردیم! باید خیلی اقدام فرهنگی انجام بشه! 
۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

الکامپ

خیلی دوست دارم مدیریت برگزاری الکامپ رو بدن به من! کلا مدیریت برگزاری همایش هارو بدن به من! خوشم میاد از تدارک دیدن! 

۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکنولوژى 1

کم کم داره حالم از تکنولوژى به هم میخوره! خیلى مسخرست که نقش ما توى زندگى هم یه ویبرست! حس مى کنم نقشم تو زندگى خیلیا به تبلت و موبایل بودن خلاصه شده! خیلى هام شدن تبلت من! در هیچ کدوم از لحظات زندگى در کنار دوستان نیستیم و فقط یه نوتیفیکیشنیم! 

خسته شدم از تبلت بودن! میخوام حقیقى بشم! 

۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

im happy

آهنگ "im happy" رو خیلی دوست دارم! آدم در اوج غم هم اگه اینو گوش بده سر حال میاد! 



۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰