۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

مقصد کتاب ها

امروز بالاخره کاری رو که مدت ها دنبالش بودم انجام دادم. برای کتاب های کمک درسی، چه کتابای خودم و چه کتابایی که بهم هدیه داده شده بود، یه مقصد خوب پیدا کردم و مطمئن شدم به دست آدمای درستی میرسه. انگار یه بار از روی دوشم برداشته شده! اما هنوزم کارای زیادی مونده. 

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سایت مورد نظر ثبت نشده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر

بالاخره مهاجرت کردم

بعد از کلی فکر و باید و شاید تصمیم نهایی رو گرفتم و توی میهن بلاگ یه وبلاگ ساختم.البته قرار نیست که به کلی مهاجرت کنم. این وبلاگ برای دل خودم و نوشتن یه سری چیزاییه که شاید نشه همه جا و پیش همه کس بیانش کرد اما اون برای یه سری مطالب خاصه که نمونش توی همین گوشه نویس های وبلاگ هست. پس دیگه آدرسش رو میشه به همه داد و حالت عمومی داره. 

اینم آدرسش: 


۲۴ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهاجرت به میهن بلاگ

یه مدتیه دارم فکر می کنم به میهن بلاگ مهاجرت کنم. دلیلشم اینه که از کم مخاطبی رنج می برم!! از یه طرف خلوتی اینجا رو دوست دارم و از طرف دیگه گاهی خسته کننده میشه. به هر حال اگه تصمیم گرفتم، آدرس جدید رو همینجا اعلام می کنم! 

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سفر شلمچه

سال دوم دبیرستان بودیم که گفتن برای گرفتن 10 نمره ی آمادگی دفاعی باید اردوی راهیان نور برید! اولین سالی بود که چنین چیزی اجباری شده بود و چند تا اتوبوس هم نزدیک شهر ما چپ کرده بودن و کلی تلفات داده بودن. خلاصه اسم اردو شد راهیان گور! با اون اتفاقات مدرسه کمی ترسید و گفت که دیگه اردو اجباری نیست. به هر حال ما تصمیم گرفته بودیم بریم! 

بالاخره بعد از کلی سلام و صلوات و آیة الکرسی و وصیت نامه، ما راهی شدیم. همه میگفتن برید اونجا متحول میشید و ... اما من تنها چیزی که متحولم کرد قیمتای ارزون جنوب بود! :دی و اینکه یادم میاد همه با چشم اشکی بر می گشتن و ما هم با کلی خرت و پرت از توی بازار! کلی هم شب توی خوابگاه پادگان خوش گذشت. البته واقعا تاثیر هم داشت. وقتی رفتیم رزم شب واقعا یه چشمه از جنگ رو احساس کردیم و تازه فهمیدیم چه خبر بوده. 

اونجا من و ص و ل تمام مدت دوربین دستمون بود و عکس و فیلم می گرفتیم. وقتی برگشتیم این عکسارو زدم سر هم و یه آهنگیم گذاشتم روش و برای یه مسابقه فرستادم و دو سال بعدش جایزه و تقدیر نامش اومد! به عنوان نماهنگ برتر انتخاب شده بود. 

هفته ی پیش هم یکی از عکس هارو انتخاب کردم و برای نشنال جئوگرفیک فرستادم. مسافرت بودم که دیدم یه ایمیل اومد که تبریک میگیم عکس  شما به عنوان عکس برتر روز انتخاب شده!!! اولش که باور نمی کردم تا سایتو باز کردم و دیدم بعععله! واقعا به عنوان عکس برتر منتشر شده! خبر خوشحال کننده و انگیزه دهنده ای بود. اولین عکسم بود که انتخاب شده بود. 

انگار برکات سفر شلمچه هنوز ادامه داره! 

۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رتبه کنکور و انتخاب رشته

مسافرت بودیم که نتایج اولیه کنکور اومد. دیگه همه فامیل شروع کردن که برو نگاه کن، چی شده؟ نتیجه چی شد؟ و از این حرفا. منم واقعا نتیجه رو ندیده بودم و اضطراب و شوقی هم نداشتم و به همه میگفتم که ندیدم. از قبل هم تصمیم گرفته بودم اگه رتبم 4 رقمی شد به کسی نگم چه 1000 باشه چه 9999. خوشم نمیاد کسی ازم بپرسه و منم از کسی نپرسیدم، اگرم پرسیدم فقط گفتم راضی بودی یا نه، یا اینکه چکار کردی. 
در نهایت دیدم که رتبه ی هنرم 3 رقمی شده و ریاضی هم 4 رقمی و فقط عده ی معدودی هستن که میدونن رتبه ام چند شده یا اینکه حدودش چیه.  برای بقیه فامیل هم که پرسیدن رتبه ات چند شده، عکس از رتبه ی هنرم گرفتم و فرستادم!! اونا که نپرسیدن رتبه ی ریاضی یا هنر! رتبه ی ریاضیم زیاد جالب نیست، فکر می کردم که بهتر از اینا بشه. اما الان ناراحت نیستم که اینطور شده! تهران که بودیم تو یکی از دور همی ها زن پسر داییم یه کتاب فال حافظ بهم داد و گفت بیا فال بگیر. منم فال گرفتم و دیدم نوشته که اگه چیزی که خواستی اتفاق نیفتاده ناراحت نباش چون اتفاقی که افتاده به صلاحته. گرچه جدیدا دیگه خیلی به فال اعتقاد ندارم ولی چیزی که اومد رو قبول دارم. از اولش هم از خدا همینو خواسته بودم. 
حالا هم که از مسافرت برگشتم وقت انتخاب رشتست و فرصت هم محدوده. البته از یکی دو ماه قبل راجع به بعضی از رشته ها تحقیق کرده بودم. این 50 تا رشته ای که فعلا توی فرم نوشتم انتخاب و علایق خودمه و مثل کسی نوشتم که انگار رتبه ی 1 کنکور شده و هر دانشگاهی که بخواد قبوله! واقعا طبق چیزیه که می پسندم و در عین حال سعی کردم که رشته ای رو نسوزونم. 
از اون اول نمیخواستم مشاوره برم! میخواستم با چند نفر از نزدیکانم صحبت کنم فقط و نظرشون رو بدونم. "بابا نمیخوام برم مشاوره، به خصوص با آقای و" 
امروز صبح در حال خمیازه کشیدن داشتم گیسامو مرتب می کردم تو تخت خواب، صدای در خونه به گوش میرسه! بابا با حالت پیروزمندانه ای وارد میشه و میگه "امروز بعد از ظهر ساعت 4 از آقای و وقت مشاوره گرفتم!" 
و بعد من کل خونه خونه میره توی دهنم که آخه بابا چرا!؟؟! چرا واقعا؟! من که گفتم مخصوصا آقای و رو نمیخوام!!! 
حالا خلاصه دیگه باید برم چون آقای و از آشنایان قدیمیمونه و بابام سنگ رو یخ میشه اگه نرم. بدم نیست در نهایت چون من توی انتخاب چند تا شهر شک داشتم و راجع به غیر انتفاعی هم اطلاعات زیادی ندارم. ولی خدا به خیر کنه! 
۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مبارزه با اسکلیسم دانش آموزی 1

وسایل مخصوص خانم ها هم دنیایی داره برای خودش! از اون جایی که خیلی از دخترای هم سن و سال خودم از اسکلیسم دانش آموزی رنج می برن (!) این پست رو برای اطلاعات عمومی همه می نویسم! میخوام تک تک این اصطلاحات رو توضیح بدم! :دی 
مو
شامپو: ترکیبی از مواد شیمیایی شوینده و اسانس و مواد معطر که برای شستن مو استفاده میشه! :دی انواع مختلفی هم داره که خودتون میدونید مسلما! 
سرم مو: ماده ای به صورت مایع یا ژل که مصارف مختلفی داره و بنابر نوع مصرفش به ساقه یا ریشه مو مالیده میشه. عموما هم سرم ها برای تقویت مو هستن و مواد مغذی دارن. 
شامپوی خشک: چیز عجیبیه! خودمم تا حالا امتحان نکردم. اما همونطور که از اسمش معلومه، برای شستشوی مو احتیاجی به آب نداره و فقط کافیه به مو مالیده بشه تا چربی مو رو جذب کنه و اونو تمیز تر کنه! 
ژل روغنی (میکروژل): برای ایجاد درخشندگی و نرم کردن مو هایی که شونه کردنش سخته استفاده میشه
ژل پلیمری: همون ژل هایی که پسرا باش خودشون رو مثل خروس می کنن! یعنی همون ماده ای که برای شکل دادن به مو استفاده میشه. خودم تا حالا استفاده نکردم ولی میگن که برای مو ضرر داره و باعث شکستن مو میشه. در ضمن یه جایی خوندم که هر چی کمتر ازش به مو بمالید ظاهر مو در عین حالی که براق میشه اما طبیعی تر به نظر می رسه. 
موس: در یک کلام ضعیف شده ی ژل های پلیمری. به صورت کف از قوطی خارج میشه و برای حالت دادن مو استفاده میشه اما به اندازه ی ژل مو مو هارو خشک نمی کنه. 
اسپری مدل دهنده مو: مثل ژل و موس برای مدل دادن و حالت دادن به مو استفاده میشه
اسپری تثبیت کننده مو (تافت): برای وقتی استفاده میشه که به موهاتون حالت دادین و دوست دارین در همون حالت باقی بمونن. 
* در همه ی این مواد از الکل استفاده شده پس حواستون باشه طرف جرقه و شعله نرید!
واکس مو: مثل ژل حالت دهنده ی قوی مو اما مکانیزمش فرق داره. به جای خشک کردن مو، با چرب کردن به مو حالت میده. 
دکلره (بی رنگ کننده): ماده ای که به حالت پودر یا کرمه که وقتی روی مو ها مالیده میشه رنگدانه های مو رو از بین می بره و مو رو بی رنگ می کنه. کسایی که رنگ موی تیره دارن و میخوان موهاشونو با رنگ های روشن رنگ کنن معمولا قبلش دکلره می کنن. البته برای مو های سر ضرر داره و در طولانی مدت باعث ضعف و ریزش موی سر میشه و توی یه مقاله خوندم که بیشتر از دو بار در سال برای مو های سر نباید این کارو انجام داد. 
رنگ مو: در هزاران رنگ و شکل و مدل و قیمت، طبیعی و مصنوعی، ویتامینه یا ساده! در نهایت به نظرم استفاده زیاد از رنگ مو و قبل از سفید شدن مو اشتباهه! 
هایلایت کردن مو: استفاده از طیف روشن و تیره در مو که یا با رنگ کردن انجام میشه یا اینکه موی مصنوعی لا به لای مو ها اضافه می کنن. 
شنیون: آرایش کردن و پیچ و تاب دادن به مو ها. اکثر خانم ها توی مهمونی ها استفاده می کنن. منم یه بار وقتی 10 سالم بود این کارو انجام دادم و تنها چیزی که یادمه اینه که تا 3 روز از توی مو هام سیخ و میخ در میاوردم! 
سشوار کشیدن: الان ابرو هاتون کج نکنید که دیگه سشوار چیه که میخواد معنی کنه! سشوار فقط برای خشک کردن مو نیست و گاهی برای صاف کردن و حالت دادن و مخملی کردن مو ها هم استفاده میشه. 
بیگودی: وسیله ای که برای فر کردن مو استفاده میشه. در انواع مختلف برقی و غیر برقی و شکل های مختلف. مو رو توش میپیچن میذارن میمونه، بعد با مواد شیمیایی یا حرارت تو همون حالت مو هارو نگه می دارن و بعد بیگودی هارو باز می کنن. 
اتو مو: وسیله ای که برای صاف و مخملی کردن مو ها استفاده میشه و عموما جنش سرامیکی داره که انقدر موهارو میذارن بینش تا حرارتش مو ها رو صاف کنه. البته دیده شده که عزیزان از اتوی خونگی هم به جای اتوی مو استفاده کردن و همون نتیجه رو داده! فقط چون در هر دو روش از حرارت استفاده میشه بهتره که زیاد مو ها رو توش نذارین چون آب مو ها تبخیر میشه و شکننده میشن
پوش دادن: همون سشواری که گفتم اینجا استفاده میشه! با استفاده از تکنیک برعکس کردن ریشه ی مو، مو ها رو پف دار می کنن تا بیشتر و پر تر به نظر برسه! 
فر کردن مو: این فر با بیگودی پیچیدن فرق داره و توی آرایشگاه ها انجام میشه که 3 الی 6 ماه و حتی در مواردی تا 1 سال دوام میاره. میگن که باعث ریزش مو میشه اما من یه روشی کشف کردم که مو ها نریزه! اونم اینه که مو رو از ریشه نباید فر کرد و باید از پایین تر فرش کنید! یکی از فامیل ها امتحان کرد و نتیجه هم مثبت بود! 
اکستنشن: کسانی که مو های کم پشتی دارن، میتونن با گذاشتن موی مصنوعی لابه لای مو های خودشون، اونارو پر پشت تر کنن. البته این کار روش های مختلفی داره که دیگه واردش نمیشم ولی اگه درست انجام نشه همون دو تا شیوید روی سرتون رو هم از دست میدید! 

خب یه نفس راحت بکشید چون مو تموم شد! اما هنوز کلی مونده! 
بقیه قسمت ها رو توی ادامه مطلب می نویسم! 

ادامه مطلب...
۲۰ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

انتخاب رشته

انتخاب رشته کار سختیه! همه ی زندگی آدم ممکنه به این انتخاب مربوط بشه. من هنوز تصمیم قطعی نگرفتم! دلیلشم اینه که هیچ رشته ای به نظرم بد نمیاد و به هر رشته ای فکر می کنم یه سری ایده به ذهنم می رسه. مثلا الان میتونم مهندس برق بشم! میتونم کارشناس فرش بشم! طراح بشم! مهندس کشاورزی بشم! کارگردان بشم! الان میتونم همه چی بشم! 
۱۹ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آداب زیارت برای بانوان

اگر قصد سفر به یکی از مکان های زیارتی (به خصوص مشهد یا قم) را کرده اید و تا کنون هم سعادت نداشتید که مشرف شوید، اصلا نگران نباشید! در این پست قصد دارم فوت و فن های زیارت را به طور کامل بنویسم! 

ابندا سعی کنید یک ماه جلو تر از سفرتان تا می توانید مواد پروتئینی مصرف کنید تا قوای جسمیتان افزایش یابد و اگر هم بروید بدن سازی کنید که نور علی نور است. اصلا هم نگران اضافه وزن و چاقی نباشید زیرا قرار است که همه ی این پروتئین ها را در ادامه مصرف کنید! 

در روز های نزدیک مسافرت سعی کنید ناخن هایتان را کوتاه نکنید و مدام آنها را تقویت کنید و سوهان بکشید زیرا که در ادامه بسیار به آنها احتیاج پیدا می کنید. در ضمن، از شستن جوراب هایتان از یک هفته قبل از مسافرت خودداری کنید. 

سعی کنید طوری لباس بپوشید که دست و پا گیر نباشد. هنگامی که به حرم رسیدید از همان ابتدا شروع کنید در و دیوار و زمین و کاشی و آینه و هر چیزی که برق می زند را ببوسید تا میزان ارادت شما بر همگان آشکار شود. در این میان سعی کنید هر چیزی که به دستتان می رسد را برداشته در زیر چادر خود قایم کنید. مهری، سنگی، آجری، پارچه ای، خلاصه هر چیزی که دیدید را بردارید یا تکه تکه کنید یا ببرید و خلاصه هر روشی که به ذهنتان می رسد، زیرا همه ی این ها تبرک است و مسلما گره از هزاران مشکل کور شما باز می کند! 

در اینجا می رسیم به مهم ترین قسمت یعنی زیارت! تا دلتان بخواهد در حرم ها ضریح هست و زیارت تک تک آن ها هم واجب! پس خوب جای همه ی آنها را یاد بگیرید تا تک تک سراغشان بروید. عموما اطراف ضریح ها جمعیت زیادی جمع شده که همه مشتاق زیارت هستند، اما این به شما هیچ ربطی ندارد و تنها چیزی که باید بدانید این است که شما بایـــــــــد به ضریح برسید، زیرا اگر نرسید نصف عمرتان بر فناست. دو لبه ی جلویی چادرتان را بالا آورده و به دور گردنتان گره بزنید تا جلوی دست و پای شما را نگیرد. سپس به سمت جمعیت رفته و و در حالی که صلوات می فرستید یکی یکی آنها را از میدان به در کنید. آن همه پروتئینی که خوردید همین جا به درد می خورد. می توانید دیگران را از یقه بگیرید و پرت کنید یا هل دهید یا اینکه مشتتان را بر پهلویشان فشار دهید. اگر باز هم نتوانستید از جمعیت عبور کنید با استفاده از ناخن هایتان نیشگون بگیرید و آنچنان آنها را در جگر بقیه فرو کنید که دیگر یادشان باشد مانع ثواب شما نشوند! جدیدا هم از سایر کشور های می آیند برای زیارت که اصلا غلط می کنند می آیند امام ما را زیارت کنند! مگر خودشان امام ندارند؟ بروند امام خودشان را زیارت کنند. اگر یکی از این خارجی ها را دیدید که نگران نباشید، اکثرا پوست به اسخوان چسبیده هستند و راخت می توانید آنها را بیاندازید زیر دست و پا! در نهایت هم وقتی به ضریح رسیدید دو دستی آن را بچسبید و برای ساعت ها آنجا بمانید و اشک بریزید تا حداقل این همه زحمتی که برای رسیدن کشیده اید هدر نرود. این کار را برای سایر ضریح ها هم تکرار کنید. 

دست آخر هم بروید و برای خودتان گوشه ای لم بدهید و مطمئن باشید که بوی جوراب شما همه را از آنجا فراری خواهد داد تا بتوانید راحت لم دهید. 

دیدید چه ساده بود؟ الان کلی چیز تبرک شده دارید و این همه ثواب هم برده اید و می توانید تا مدت ها از این سفر معنویات تعریف کنید. تبریک می گویم! بهشت رفتید جای ما را هم خالی کنید! 

۱۹ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدم های موفق نما

همین که آدم سوار یکی از این وسایل نقلیه عمومی می شود و یکی می آید کنار آدم می نشیند و سر صحبت را باز می کند، آدم می بیند که همه دکتر و مهندس و رتبه ی زیر هزار و نخبه و تحصیل کرده ی خارج از کشور هستند! همین که آدم پیاده می شود می بیند که این همه آدم مشکل دار و رتبه 5 رقمی و داغ دل دار کنار آدم زندگی می کنند! هنوز نمی دانم این خاصیت وسایل نقلیه عمومی است که هر کسی سوارش می شود آدم موفقی می شود یا اینکه آدم های موفق هیچ وقت از وسایل نقلیه ی عمومی پیاده نمی شوند!؟ در هر صورت اگر این همه آدم موفقی که من دیدم روزی تصمیم بگیرند از این وسایل نقلیه عمومی پیاده شوند، کل کشور می شود آدم نخبه و موفق! 

۱۹ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بازگشت از مسافرت بعد کنکور

بعد یه هفته بازگشتم! کلی مطلب هست که میخوام بنویسم! در کل مسافرت خوب و فشرده ای بود! اولش که رفتیم برای یه سری کار های پزشکی و بعدش رفتیم مشهد، در ادامه هم نتایج کنکور اومد و بعدشم یه عروسی رفتیم و یکی دو شب هم مهمونی خونه ی فامیلا! حالا کللللییییی پست هست که میخوام کم کم بذارم! 

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مسافرت بعد کنکور

این اولین مسافرت بعد کنکوره! البته اگه تهران رفتن رو مسافرت حساب کنیم! کلی پست میخواستم بذارم قبل رفتن، اما خب چکار کنم که فرصت نشد. یهو مهمون اومد و ... دیگه همه چیزو اگه برگشتم می نویسم! 

دقیقا وقتی مسافرتم نتیجه ی اولیه ی کنکور میاد. هنوزم حس خاصی ندارم! فقط امیدوارم همه نتیجه ی خوبی بگیرن از جمله خودم. 


۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فامیل های طهرانی

وقتی می گویم که همه ی فک و فامیل و جد و آباد من ساکن تهران هستند، بعضی ها با خودشان می گویند: نگاه کن می خواهد برای ما ** کلاس بگذارد و بگوید من تهرانی ام! 
اما دوستان باور کنید اصلا اینطور نیست! وقتی می گویم همه تهران اند، یعنی خواهر زاده ی زن دایی ام زنگ می زند خانه ی مان تا آدرس بگیرد که کارت دعوت عروسی پسرش را پست کند که حتما حتما مطمئن شود ما هم تشریف می بریم و من اینجا حتی آدرس خانه ی دختر عمویم را هم بلد نیستم! 
وقتی می گویم همه تهران اند یعنی دختر دایی بنده که از آلمان می آید هنوز هواپیما ننشسته زنگ می زند خانه ی مان که برنامه های سه هفته ی جلوتر را با ما هماهنگ کند که مبادا از یکی از دور همی ها جا بمانیم و آنوقت من نمی دانم که دختر عمه ام کی به ب***** آمد و برگشت!؟
وقتی می گویم همه تهران اند یعنی دختر خاله ام تند و تند توی فیسبوک و وایبر و تویتر و هر شبکه ی دیگری که دم دست اش باشد پیام می دهد که بلیط گرفتیم برای فلان جا و برای شما هم گرفتیم و اگر نیایی سرت را بریده روی سینه ات می گذارم و اینجا من نفهمیدم که آن یکی دختر عمویم کی رفت فیلیپین و این یکی کی رفت ترکیه و مالزی و هنوز هم نمی دانم برگشته اند یا نه! 
وقتی می گویم همه تهران اند یعنی دختر دایی ام 300 کیلومتر راه می آید تا اولین نفر به ما بگوید که دارد بچه دار می شود و اینجا من در مراسم دید و بازدید عید میبینم صدای گریه ی بچه می آید و یهو اِ اِ آخیییی! قدم نو رسیده مبارک! 
وقتی می گویم همه تهران هستند یعنی پسر دایی ام هنوز خواستگاری نرفته زنگ می زند ما را برای عقد دعوت کند و من اینجا باید عکس های عروسی پسر عمویم را (که اگر توی خیابان ببینمش او را نمی شناسم) روی لپ تاپ معلم فیزیکم ببینم! 

باز هم بگویم چرا می گویم همه ی فامیل من تهران هستند!؟
۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چی داریم میشیم!؟

این استاتوس فیسبوکه یکی از دوستامه: 


چرا من باید عذاب وجدان داشته باشم وقتی میخوام پیش کسی که روزه س چیزی بخورم؟ خب آخه مگه من گفتم روزه بگیر برادر من؟ خواهر من!؟ عیسی به دین خود، موسی به دین خود، پ******* هم به کیشِ خود!!!
هیـــــــــــــــچم عذاب وجدان نـــدارم، خیلی هم با ولــــــــــــــع، غذا و آب و شوکولات و بستنی میخورم تا بدونی و متوجه بشی که این انتخاب منـــه که روزه نـــــــــــــــــــــگیرم !! تـــــو اما انتخاب کردی که روزه بـــــــــــــــــــگیری !!! پس یا عزت نفس داشته باش و وقتی روزه هستی و من چیزی میخورم، هوس نکن ، یا اینکه طبق اون چیزایی که من از دینت میدونم، روزه گرفتن اینطوریت قبول نیست و به درد یکی از نزدیکترین اقوامت میخوره !!!!


وقتی داشتم اینو میخوندم با خودم فکر می کردم که داریم به چی تبدیل میشیم!؟ همه میدونن که عقاید دینی و مذهبی من چقدر معتدله! (نه شرجی ام و نه سرد و خشک!) و چقدر هم از کاری که از روی اجبار انجام بشه یا نشه بدم میاد. اما به دور از تمام اون عقاید دینی و مذهبی که هر کسی برای خودش داره و تمام آروغ های روشن فکری و سکولاریسم و غیره و غیره، در درجه ی اول همه ی ما انسانیم! یکی حتی اگه کافر هم باشه، سگ تشنه رو ببینه بهش آب میده! انسانیت چیزی فراتر از دین و اعتقاد و مذهبه و حکم می کنه اگر به هر دلیلی کسی گرسنه ست، جلوش یکم رعایت کنی. 

در نهایت من این شخصی که استاتوس گذاشته رو مقصر نمیدونم، بلکه اونی مقصره که باعث شده یه نفر انقدر از یه دین زده بشه که با حرص تمام بخواد چنین رفتاری داشته باشه. 

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بدتر از مرگ

سالهای پیش وقتی با صمیمی ترین دوستم میخواستیم احمقانه ترین کار هارو به احمقانه ترین روش ممکن انجام بدیم، بهترین توجیهمون این بود که: فوقش میمیریم دیگه! همه هم یه روزی میمیرن! (یادته!؟)

اما الان میدونم خیلی چیزاست که بدتر از مردنه. یعنی فوقش مردن نیست! بعضی اتفاقات از مردنم بدترن، طوری که آدم آرزو می کنه ای کاش می مردم. 

۰۲ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گپ؟ گاپ؟ گاف؟ اعتقادی

توی مبحث رسانای های فیزیک پیش یه چیزی داریم به اسم گاف انرژی (که درستش میشه گپ) که یعنی یه فضای خالی بین دو تا نوار انرژی که هیچ چیزی توش وجود نداره! 

الان من افتادم توی یه گاف اعتقادی! یادم میاد قبل ها نماز میخوندم، روزه می گرفتم، شب قدر تا صبح قرآن به سر می نشستم، تاسوعا و عاشورا کل اعمال رو انجام می دادم و زیارت عاشورا می خوندم و عزا داری و لباس سیاه و غیره و غیره. خلاصه همه ی کار های که همه انجام میدادن منم انجام میدادم. 

الان همشون برام بی معنی شده! حتی وقتی به اون موقعی که داشتم این کارارو انجام میدادم فکر می کنم، از خودم بدم میاد! و اینکه اون موقع آرامش نداشتم ولی الان با اتفاقاتی که افتاده که آرامش خیلی بیشتری دارم. این قضیه هم از اینجایی شروع شد که با خودم گفتم "خب که چی؟!" و بعدش دیگه هیچ کدوم از این کارا برام عقلانی نبود و منطقی براشون نداشتم (به استثنای نماز و روزه)  و از وقتی هم که منطق براشون نداشتم دیگه انجام ندادنشونم برام عذاب وجدانی به وجود نمیاره. الان فقط میدونم که یه خدایی هست که من قبولش دارم و یه قرآنی که باید بفهممش و بهش عمل کنم. ما بقی چیزا برام معنی ای نداره. 

نمیدونم چقدر قراره تو این گاف بمونم و اینکه آخرش چی میشه. 

۰۲ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وضعیت هر روز من و مامانم

مامانم: گ میری گل هارو آب بدی؟

من: باشه میرم الان یه کاری دارم. 

5 دقیقه بعد صدای فش فش آب به گوش می رسد! 

من: ماااااماااااان. چکار می کنی؟

مامان: گل هارو آب دادم 

من: مگه به من نگفتی آبشون بدم؟!؟!

مامان: به تو اصلا نمیشه هیچ کاری داد! الان بهت بگن فردا صبح انجام میدی.

من: حالا این 5 دقیقه زودتر خیلی تاثیر داشت؟!

.

.

.

یک ربع بعد

مامانم: گ میری در هارو قفل کنی؟

من: باشه صبر کن دارم این چیزا رو جمع می کنم

کمتر از 45 ثانیه بعد صدای جیرینگ جیرینگ کلید ها شنیده می شود

من: مااامااان... رفتی درو بستی؟! مگه به من نگفتی برو؟!؟!!؟!؟!؟

مامان: تا تو بخوای بری خودم رفتم! کار باید انجام بشه! 

من: :| 

.

.

یک ربع بعد

.

.

و این نهضت همچنان ادامه دارد! 

۰۲ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرین املا

سلام یا خداحافظی

وقت خداحافظی من با تو رسیده است

ولی برای تو تازه شروع کار است

برای تو سلام است، آغاز یک راه است

راهی که آن را چراغ علم و دانش روشن کرده است

راهی که پایان ندارد...

به من قول بده که خسته نشوی. 

تو تنها نیستی، زیرا همیشه معلمی هست که دستت را بگیرد و به تو کمک کند

من می روم اما از دور به تماشای تلاش های تو می ایستم 

من به امید فردا زنده می مانم، تا ببینم آن چه را که تو یاد گرفته ای، آیا به کار می بندی؟ 

آیا تو فردا را آنطور که من آرزو داشتم می سازی؟ 

تو نیز می روی! اما هرگز اولین معلم خود یعنی معلم کلاس اول خود را فراموش مکن

هیچ کس و هیچ چیز جای اولین را نمی گیرد

اولین نگاه...اولین سلام...اولین حرف...اولین درس... 

معلم شما پ

82/2/17

                                                                                                 امضا

                                                                                              بیست تمام 


کلمات این املا هیچ وقت از ذهنم خارج نمیشه! گرچه، هیچ وقت برنگشتم. هیچ وقت به اون مدرسه برنگشتم و دیگه هرگز ندیدمشون. 


۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آخرین سفر دانش آموزی

دو سال پیش توی مسابقه قرآن سمپاد شرکت کردیم و طبق معمول بچه ها مقام های اول تا سوم رشته هارو کسب کردن. گذشت و گذشت و هیچ خبری از مرحله دوم این مسابقات نبود، تا اینکه در همون بازدید از مدرسه(!) گفتن که مرحله دوم این مسابقات شهریور ماه و به میزبانی چهارمحال و بختیاری قراره برگزار بشه! 

انصافا بیشتر از اون موقعی ذوق کردم که قرار بود بریم اصفهان! آخه کی فکرشو می کرد؟! یه مسافرت ناگهانی!! اونم به چهارمحال و بختیاری!! اونم با چند نفر بچه پایه و اهل حال!! امیدوارم زنده برگردیم همه! :دی اینم میشه آخرین سفر دانش آموزی! 

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰