۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

Anastatica

when you think everything is over! 

 
 
۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲

مهاجرت

 به کجا چنین شتابان ؟

گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان ؟

 همه آرزویم اما

 چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان ؟

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

 برسان سلام ما را


داشتم فکر می کردم که بعضی نعمت ها و توانایی ها، آنقدر بدیهی و ساده به نظر می رسند که قدر آنها را نمی دانیم. مثلا اینکه آدمیزاد پای سفر کردن و مهاجرت دارد. که هر وقت دچار سختی شد، قحطی زده شد، بی آب شد، بی امکانات شد، بی آبرو شد، طرد شد و هزاران شدن های دیگر، می تواند به اندازه ی زندگی اش کوله بار بردارد و برود! می تواند برود و یک جای دیگر از این کره ی خاکی زندگی اش را از صفر شروع کند و زندگی همچنان ادامه دارد...

۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

سختی

سختی کشیدن برای زندگی لازم است! باور کنید. سختی ها باعث می شوند بفهمیم هیچ چیز غیر ممکن نیست، اینکه دنیا با یک مشکل به پایان نمی رسد و ارزش آسانی ها و خوشی های زندگی را بفهمیم. 
پایتان را از لانه بیرون بگذارید. :) 
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

آلبوم عکس

مدت ها بود می خواستم آلبوم عکس های قدیمی را نگاه کنم که بالاخره همت به خرج دادم و همه شان را از اول تا آخر نگاه کردم. امروز برای اولین بار در زندگی ام، خواستم همه چیز به دوران بچگی ام برگردد. نه به خاطر اینکه خودم به دوران کودکی برگردم، برای همه ی کسانی که عکسشان توی آلبوم بود. برای آنها که دیگر نیستند، برای آنهایی که در این مدت زندگی خوبی نداشتند و حتی برای آنها که زندگی خوبی داشتند! که برای همه فرصت دوباره ای باشد، تا اشباهاتشان را انجام ندهند و برای آنها که خوب زندگی کردند، مرور زندگیشان باشد. 

دیدن عکسی که سال های زیادی از گرفتن آن می گذرد، حس و حال عجیبی دارد. بعضی خاطرات کم رنگ شده را دوباره زنده می کند، چیز هایی که نفهمیده بودیم را به ما نشان می دهد و پازل سرگذشت زندگی آدم ها را برایمان می چیند. 

توی عکس های قدیمی، هیچ چیز ایده آل نیست. لباس های آدم ها گشاد و بلند است. خانه ها ساده است، حتی مبله نیست. بعضی از عکس ها تارند، بعضی ها نیمه نصفه اند. بعضی از آنها شادند، بعضی غمگین. چشم ها گاهی اوقات قرمز شده اند، گاهی بسته اند. 

نکته ی اصلی عکس های قدیمی این است: یک لحظه، یک مکان و یک عکس. همان یک عکس نه چندان با کیفیت. همان یک عکس که به ما نشان می دهد نقص ها و کم کاستی ها نیستند که به یاد می مانند، آدم ها هستند و احساسات آنها...

۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

تلگرام

انقدر در مورد فضای مجازی توی وبلاگم پست گذاشته ام که می شود که شاخه برایش درست کرد! این نوشته هم همچنان در مورد فضای مجازی و به طور مخصوص، خدای نرم افزار های ارتباطی، تلگرام، است. 

قبول دارید هر کسی اخلاق مخصوص به خودش را دارد؟! من از چت کردن بیزارم! یعنی در بیکار ترین حالت هم دوست ندارم توی تلگرام صحبت کنم. هیچ وقت درست و حسابی هم صحبت های توی گروه ها را نمی خوانم و فقط باز می کنم و می بندم که نوتیفیکیشنش پاک شود. 

معتقدم، همان وقت چت کردن را اگر بگذاری حضوری طرف را ببینی هزار برابر ارزش دارد. برای همین از صحبت های طولانی یا جدی یا صحبت های روتین سلام، چطوری، چه خبر؟ توی تلگرام بیزارم. اصلا چطور می شود از طریق تلگرام، مفهوم و حس و هیجان را منتقل کرد وقتی نمی توانی طرف را ببینی و لمس کنی و توی چشمش نگاه کنی؟ دنیای مجازی ارزش حرف ها را کم می کند و آدم ها را بی حیا تر! 

تلگرام فقط به درد این میخورد که قرار های بیرون رفتن را هماهنگ کنی و خبر رسانی کنی و سوالی چیزی بپرسی یا کاری با کسی داشته باشی و عکسی و فایلی چیزی لازم باشد بفرستی. بقیه اش سراسر مزخرف است! مزخرف! 

اگر پیام دادید و دیر جواب دادم یا توی گروه راجع به من حرف زدید و جواب ندادم و از این قبیل چیز ها، ناراحت نشوید، بگذارید به حساب این اخلاق مخصوص (خوب یا بدم). به شما هم توصیه می کنم وقت عزیزتان را پای تلگرام دود نکنید! بروید بستنی هم بخورید بهتر است تا اینکه بروید تلگرام! 

۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

توضیحی درباره ی این وبلاگ

اولین باری که این وبلاگ را ساختم، فقط می خواستم جایی را پیدا کنم که بنویسم (اهل نوشتن روی کاغذ نیستم) هیچ ایده ای نداشتم که چه چیزی بنویسم، پس از ساده ترین چیز یعنی روزمرگی های خودم شروع کردم. هیچ وقت به این فکر نکردم که ای کاش با این وبلاگ معروف شوم و همه بیایند نوشته های من را بخوانند و بگویند به به و چه چه، یا اینکه بخواهم خود نمایی کنم و بگویم من چنینم و چنانم. برای همین تا مدت ها آدرسش را به کسی ندادم، شاید یکی دو نفر. اگر می خواستم این وبلاگ پر مخاطب شود، راهش را بلد بودم، قبلا خودم بلاگر بودم و می دانستم چطور می شود مخاطب جمع کرد. 

کم کم مطالب شکل و شیرازه ی امروزی را به خود گرفت و وبلاگ به این چیزی که امروز هست تبدیل شد. درواقع هنوز هم همان ایده ی اولیه همه چیز را جلو می برد، روزمرگی های من. هر چیزی نوشته می شود، متاسفانه یا خوشبختانه خیال بافی های من نیست و دقیقا یا با اقتباس از اتفاقات روزانه ی زندگی ام است. آنها را صادقانه می نویسم تا شاید یک روز به درد کسی بخورد و از همه مهم تر، می نویسم برای خودم که گهگاهی آنها را مرور کنم و چیزی را فراموش نکنم. 

چیز هایی که می نویسم، گاهی مدت ها در موردشان فکر می کنم و برای همین گاهی دیر به دیر می نویسم. برای اینکه از طولانی گویی بیزارم، خیلی وقت ها سعی می کنم مفهوم را در کوتاه ترین جمله بیان کنم که انقدر کوتاه می شود که فقط خودم می فهمم منظورم چی بوده. 

آشنایانی که مخاطب وبلاگم هستند را می شناسم، حتی آنهایی که ناشناس می آیند را با تقریب خوبی می توانم حدس بزنم. نظرات وبلاگ را می خواستم ببندم. گرچه هیچ کس از اجتماعی بودن و نظر دادن و گرفتن بدش نمی آید. دلیلش این بود که عده ای فقط به نظر دادن قانع نبودند و به نظر های دیگران هم نظر داشتند!!! من هم خیال خودم را راحت کردم و نظرات را خصوصی کردم. گاهی افراد حد خودشان را نمی دانند و اینطوری با خشونت باید برایشان حد و مرز تعیین کرد! از آنجایی که نظرات خصوصی شده، متاسفانه نمی توانم جواب نظر ها و محبت های مخاطبین وبلاگ را بدهم، مگر اینکه آدرسی نشانی ایمیلی چیزی بگذارند تا از این طریق بشود جوابشان را داد. 

تشکر می کنم از کسانی که وقت می گذارند و این نوشته ها را می خوانند و نظر های سازنده می دهند. 


۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

شخصیت مجازی

همیشه آدمی با فعالیت زیاد در دنیای مجازی بودم و هستم! همیشه هم برای تفریح و گاهی هم وقت گذرانی! شاید نزدیک 1 سال پیش بود که با کم رونق شدن فیسبوک تصمیم گرفتم مثل بقیه در اینستاگرام فعالیت کنم. این شبکه مرا از همان لحظه ی اول بهت زده کرد! 

راستش فکر نمی کردم ما توی کشورمان این همه شاخ و کویین و فوتوگرفر و مدل و هپی لایف و میکاپ آرتیست و این چیز ها داشته باشیم! فکر نمی کردم این همه شاعر و نویسنده و موزیسین و خواننده داشته باشیم! هنوز هم متعجبم! که این ها توی دنیای واقعی کجا هستند؟! خب بابا همه ی این برچسب های عکاس و مدل و شاعر و نویسنده تعریف مخصوص خودشان را دارند!

 به لطف تکنولوژی، این روز ها همه دوربین دارند و با دوربین های کیفیت بالای این روز ها چه کاری آسان تر از عکس گرفتن!؟ عکس گرفتن با حالت ماکرو و هزار جور افکت! بابا با 200 تا عکس از در و دیوار و آدم که نمی شوید عکاس!!! 

طرف کلا قدش با کلیپس و کفش پاشنه بلند به زور شده 150، رفته عکاسی به لطف فوتوشاپ 10 تا عکس خوب گرفته، توی پروفایلش نوشته مدل! خب عزیز من، مدل تعریف دارد، معیار دارد، اینکه تو 4 تا عکس خوب داری که مدل نیستی!!!

3 ماه تابستان رفته کلاس موسیقی، تازه یاد گرفته صدای سازش را در بیاورد! توی پروفایل موزیسین!!! خواننده!!! چرا؟!!؟

به عمرش کلا تنها جایی که نوشته یا دفتر خاطراتش بوده، یا وبلاگ شخصی یا پست های اینستاگرام! آن هم برگرفته از نوشته های دیگران! بعد توی پروفایلش زده نویسنده! شاعر! 

امروز می رود باشگاه، فردا عکس های نیمه لختش را گذاشته توی صفحه اش و پروفایل را هم تغییر داده به بادی بیلدینگ! 


باور کنید من هم دلم می خواهد توی مملکتی زندگی کنم که همه عکاس و مدل و آرتیست و ورزشکار و غیره باشند! اما باور کنید این راهش نیست! مسخره تان می کنند! هر چقدر هم که بخواهیم پشت عکس های روتوش شده قایم شویم و پز بدهیم و دنبال یک پارتنر بگردیم، باز هم نمی توانیم واقعیت را عوض کنیم. 


همه ی این ها، وقتی به ذهنم رسید، که امروز تصمیم گرفتم تکلیف 200 و خورده ای رکوئست های اینستا را مشخص کنم. هر چی پروفایل نگاه می کردم همه شاخ و کویین بودند یا هنرمند و عکاس! دیدم من لیاقت دوستی با همچین بزرگانی را ندارم! 

حالا بزرگان که خوبند! بدتر از آنها اینهایی که عکس پروفایلشان نوشته و بازیگر و اینهاست و توی پروفایل هم نوشته اند "به ما بخوری جر می خوری" !!! نمی دانم این ها را کجای دلم بگذارم! بعضی ها هم که مجهول الهویه اند! نامشان که abc.d2020 و عکس هم ندارند و بعد ها می بینی که آشنایی چیزی بودند و ناراحت هم می شوند از دست آدم! 

طرف توی پروفایلش نوشته لجباز، عصبی مغرور! آفرین، من همیشه آرزو داشتم با آدمی با چنین صفات حسنه ای دوست شوم!!!!!

نوشته مجهز به دی... یاب (اینستا فالو) بک ندی، آنفالو میشی!!!! وای! تو رو خدا من را آنفالو نکن!!!!!!!!!!! تو مگه کی هستی اصلا! 

in rell with myself!!! می شنویم توی خارج یکی با خودش ازدواج می کند، این ها هم حتما همان ها هستند!!! اصلا هم نمی خواهند بگویند ما سینگلیم! رویشان نمی شود! 


خلاصه همه ی اینها را گفتم که بگویم خودتان باشید. وجود خودتان را آنقدر ارزشمند بدانید که نیاز نباشد پشت ماسک های مختلف قایمش کنید. بالاخره کسی هم پیدا می شود که شما را همانطور که هستید بخواهد. 


۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

عشق یک طرفه

مطمئنم هیچ عشقی توی دنیا یک طرفه نیست! ممکن است یک و نیم طرفه باشد. یک عددی بین 1 تا 2! ممکن است آنقدر نباشد تا به 2 برسد! اما 1 هم نیست! گاهی عشق آنقدر زیاد نیست که دو طرفه باشد! اما یک طرفه هم نیست! 

۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

عبادت عجیب

حال کسانی را که در این شب های قدر در حال عبادت عکس از قرآن و سجاده شان می گیرند و در فضای مجازی می گذارند درک نمی کنم! :|

۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

رویا

رویای من، سرزمینیست که از هر گوشه ی آن که می گذری، مردمی به پایکوبی مشغولند و خسته نشوند نوازنده ها از نواختن، در هیچ ساعتی از شبانه روز...

۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

خواب دیدن

هنوز نمی دانم وقتی خواب کسی را می بینی، تو به او فکر کردی یا او به تو! 

در هر دو صورتش نا عادلانه است! 

۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

تو هم بخواب

مؤذنا! به امید که می زنی فریاد؟ 

تو هم بخواب

که ما خویش را به خواب زدیم...



گریه های امپراتور 

فاضل نظری

۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱