۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

چیزی که ما را نکشد قوی ترمان می کند

اس ام اس: 

"تا آخر عمر درگیر من خواهی بود و تظاهر می کنی که نیستی! مقایسه تو را از پا در خواهد آورد. من می دانم به کجای قلبت شلیک کرده ام. تو دیگر خوب نخواهی شد! "


راست می گویی! توسط تو به قلب من شلیک شده! اما نمی دانی که جای همه ی زخم ها با گذشت زمان خوب می شود و بعد از آن، انسان قوی تر از پیش به راه خودش ادامه می دهد. جای زخمی که می ماند، همواره یاداوری می کند، که در زندگی به هر کسی اعتماد نکنیم! دل به هر کسی نسپاریم و بدانیم که هر کسی لیاقت همراهی ما را ندارد. 

من اما، تفنگ به دست نداشتم که به کسی شلیک کنم! سکوت، تنها سلاح من است! تو را تنها گذاشتم و رفتم. تو را و همه ی آن کلاغ هایی که کارشان از این شاخه به آن شاخه پریدن بود. شما همگی محکومید به با هم بودن! 

این کلام، پایان سکوت از روی ترحم من است و پایان تو. 

۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

رد پای عشق

"همان لحظه بود که عاشقش شدم! قسم می خورم. با این همه خوب می دانم اگر در دانشکده ی دیگری درس می خواندم، عاشق کس دیگری می شدم. یا اگر شهر دیگری می بودم. یا کشوری دیگر. اگر صد سال قبل زندگی می کردم لابد عاشق خاتونی می شدم از قاجاریان. و اگر دویست سال قبل به دنیا آمده بودم با همین توان و غرابت، عاشق زنی دیگر با اسمی دیگر. مه لقا مثلا! خودم را این طور قانع کرده ام که افسانه یکی از آن هزاران معشوقه های بالقوه ای بود که می توانستم به آنها عشق بورزم. دلیل روشنی ندارم اما فکر می کنم بین این افسانه ها باید چیز های مشترکی باشد..."*

عشق بی سر و صدا می آید. اولین بار مثل برق می رود توی وجود آدم و هر آنچه هست و نیست را به رعشه می اندازد. انگار که مدام آب داغ و آب یخ بریزند روی سر آدم. دفعه های بعدی انگار که عادت کرده باشی، شدتش کمتر می شود، تا جایی که به این نتیجه می رسیم که فقط همان بار اول عاشق شده ایم و ممکن است فکر کنیم دیگر هیچ گاه عاشق نخواهیم شد. 
اما عشق، کارش را خوب بلد است! موقعی که حواسمان نیست، دوباره می آید یواشکی از گوشه ی قلب وارد می شود و باز هم همان تپش های قلب و باز هم همان نگاه های منتظر... 
حداقل امیدوارم که اینطور باشد! 


* بخشی از کتاب "من گنجشک نیستم" ، مصطفی مستور

پ.ن: دنباله ی این پست در آینده ای نه چندان نزدیک! ادامه دارد...
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

motivation

مردم سر روی شانه ی کسی که دوستش ندارند نمی گذارند! 

۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

فلش بک

یادم می آید دوران کودکی، همه ی اطرافیان با نگاهی حسرت بار، زل زده به من، آه کشان می گفتند: خوش به حالت که الان بچه ای! بچگی کن! یه روز بزرگ میشی بعد میگی ای کاش بچه میموندم. 
الان همان یک روز است! 15-16 سال بعد از آن روز ها و من دیگر بزرگ شده ام، مشکلات هم بزرگتر شده اند، دغدغه ها هم بیشتر شده اند، اما من هنوز هم آرزو نمی کنم که ای کاش بچه میماندم. 

# بیست ساله شدم!!! 
۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰