۴۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

تجربه

خیلیا دوست ندارن پای صحبت های آدمای سن بالا بشینن. اما من این کارو خیلی دوست دارم. وقتی به حرفاشون گوش می کنی، انگار داری یکبار به جاشون زندگی می کنی. یه حسیه که نمیتونم توصیف کنم. 

۲۷ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ادامه بخشایش

باید همدیگرو ببخشیم، باید هر کسی رو برای خطاش ببخشیم، باید هیتلر رو ببخشیم، باید ی... رو ببخشیم، حتی باید ش.... رو هم ببخشیم

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بخشایش

همه ی ما انسان هستیم! به نظرم انسان اصلا جایز الخطا نیست، بلکه ممکن الخطاست و همه ی انسان ها هم، چه افراد معمولی و چه برگزیدگان، چند بار مرتکب خطا شدن. خب تبعات هر خطایی هم متفاوته، گاهی اوقات فقط به خود انسان ضربه می زنه و گاهی اوقات هم باعث از بین رفتن یه قوم میشه! در نهایت که بدترین خطا ها رو هم در نظر بگیریم، میبینیم که یه برهه زمانی خاص دارن و بعد از اون برهه دیگه تاثیرشون از بین میره. و خب اگر خودمون رو جای کسی که خطایی انجام داده بذاریم، میبینیم که 1% هم که شده، احتمال داشته ما هم همون کار رو انجام بدیم. 

همه ی ما انسان ها از یک اصل واحد هستیم و در نهایت به همون اصل واحد بر می گردیم. به نظرم اشتباهات یک نفر، فقط اشتباهات اون نیست! اشتباهات همه ی مردمه! اشتباهات کل بشریته! اگه یکی مثل هیتلر میتونه دستور کشتن هزاران نفر رو در یک روز بده، مشکل از منم هست! 

مایی که انقدر امیدواریم خطا هامون پوشیده بشه و خدا از ما بگذره و میگیم خدایا بر ما ببخشای، باید ببخشاییم تا بخشوده بشیم. باید همه ی خطا های بشریت رو ببخشیم، باید همدیگر رو ببخشیم...

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خوابیدن

خوابیدن به موقع خیلی مهمه! باعث میشه روز بعد بتونم به موقع بیدار بشم. الان حدود 6 ماهه که دارم تلاش می کنم زود بخوابم و هر بار دیرتر میخوابم! دیگه میخوام این تلاشو کنار بذارم و سایر برنامه هامو با این مدل خوابیدن هماهنگ کنم! چند روزم هست دارم اجراش می کنم، جواب داده فعلا !

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ه چهارم!

یکی از چهار تا ضد حال کلاس ما، شخصیه به نام ه! قبلا ه جزو اکیپ ما بود. اما اخلاق هاش باعث شد از گروه طرد بشه. میتونم به جرئت بگم بدترین خاطرات بچه هارو اون براشون ساخته! اونم با زدن حرف های نیش دار و تخریب شخصیت. همیشه هم میگه که به کسی حسادت نمی کنه، اونم با این لحن: تو اصلا چیزی نداری که من بهت حسادت کنم! از نقطه ضعف هر کسی، یه طوری استفاده می کنه! قیافه، هیکل، قد و ... 

خود من خیلی از دستش اذیت شدم. این اواخر هر کسی که یه کار بد می کرد، همه میگفتن ه بازی در نیار! در نهایت از جمع ما بیرون رفت و با اون 3 تای دیگه جور شد! جالبه که در اولین برخورد، همه میگن چه آدم خوبی! چه دختر با محبتی، اما گذشت زمان همه چیزو آشکار می کنه. 

هر بار که قرار بود راجع به من صحبت کنه دقیقا همینو کی گفت: تو خیلی از این شاخه به اون شاخه می پری، آدم بهتره تو یه کار عالی باشه تا توی چند تا کار متوسط! 

شاید بیش از 10 بار اینو گفته بود. خب من به فعالیت های زیادی علاقه دارم و برام مهم نیست که حتما توی همه ی اونا بشم نفر اول کشور! و خب فعالیت هایی هم هست که تفریحی دنبال می کنم و فعالیت هایی هم هست که حرفه ای دنبال می کنم و توشون بد نیستم. مهم تر از همه اینکه دوست دارم از هر کاری تجربه داشته باشم. 

آخرین بار توی کلاس زبان جلوی بچه ها همینو گفت! بماند که حالا چقدر بچه ها حالشو گرفتن! همه می گفتن الان مثلا تو که اینطوری میگی، تو کدوم فعالیت عالی هستی؟! 

منم جلوی همه بهش یه جواب دادم. گفتم من در آینده قراره یه همسر و یه مادر بشم، و این 2 تا وظیفه ی خیلی مهمیه، باید اطلاعات و تجربه ی زیادی داشته باشم و هر کاری رو تجربه کرده باشم که بتونم از پس مسئولیت های مختلف بر بیام. 

اینو که گفتم یه فکری کرد و گفت چه جالب! منم قراره مادر بشم! و دیگه از اون روز به بعد هیچی نگفت در این مورد 

الانم که قطع ارتباطیم خدا رو شکر! 

۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاقبت اندیشی

خیلی ها وقتی کاری انجام میدن به فکر عاقبت اون کار نیستن! فکر می کنن که  اگر در طول حیات، مکافات عملشون رو پس ندن، در اون دنیا هم بازخواست نمیشن! این کار میتونه ستم کردن باشه، دزدی باشه، اذیت باشه، ریختن آبروی کسی باشه و یا هر کار بد دیگری. هر کسی در طول زندگیش زمانی قدرت رو به دست میگیره (از هر نوع) و بعد از اون دوران، رو به افول میره و دیگران قدرت رو به دست میگیرن. 

مثلا، کسی که معلمه، سر انجام پیر و نا کارامد میشه، و افرادی جوان تر چه بسا از شاگردان خودش، جای اون رو می گیرن و بچه های اون میان زیر دست این معلم و این معلم هم روزی پیر میشه ... و این چرخه همچنان ادامه داره

باید در زمانی که قدرت رو به دست داریم، طوری رفتار کنیم که بعد از از دست دادنش، نگران مکافات نباشیم، نگران انتقام دیگران نباشیم. بد ترین نوع مکافات هم اینه که بلایی سر فرزند آدم بیاد. به این فکر کنیم کسی که امروز زیر دست ماست، فردا ما زیر دست اون هستیم و اگر به اون ستمی کنیم، ممکنه همون بلا سر فرزند خودمون بیاد. یکم به کارایی که داریم انجام میدیم فکر کنیم. 

زندگی یه چرخست، چرخه ای که جابجایی آدم ها روش تاثیر نداره، هر کسی، در زمانی از عمرش، یه جای این چرخه قرار میگیره، هر جا که باشه، یه دور کامل میزنه و به جای اولش بر می گرده. وقتی که بالای چرخه وایسادیم، یه نگاه به پایینش بندازیم. 


۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ذهنیت

این پست به همون پست ناظم ها ربط داره! کلاس ما یه کلاس بسیار فعال و زرنگ بود و همیشه کنترل معلم رو به دست می گرفت. به همین دلیل ناظم ها برای سرکوب بچه ها، قبل از شروع سال تحصیلی، یه جلسه میذاشتن و به معلم های جدید می گفتن با اینا بد برخورد کنید! 

دیگه کلاس ما معروف شده بود. کلاس ارازل! هر معلمی میومد سر کلاس با اخم و استبداد میومد که نکنه یکی از این تروریست ها و قاتل های جانی(!) بلایی سر بیاره! این قضیه باعث اذیت شدن بچه ها می شد. اما مدتی که از حضور معلم در کلاس میگذشت و بعد از چند جلسه معلم با بچه ها آشنا می شد، خودش می گفت که کلاسی به این خوبی نداشته و معذرت خواهی می کرد بابت رفتار بدش و می گفت اگه ناظم ها اونطوری تحریکش نمی کردن، چنین رفتاری نمی کرد. 

البته موافق نیستم، معلم هایی هم بودن که اصلا پیش قضاوت نمی کردن، اما به هر حال، ذهنیت دادن ناظم ها به معلم ها، خیلی ما رو اذیت کرد. 


الان به گذشته که فکر می کنم، از حرکت بچه گانه ناظم ها خندم میگیره! طبع آدم چقدر میتونه پایین باشه، که به کسی که حداقل 30 سال از خودش کوچیکتره رحم نکنه!؟ و باش لجبازی کنه؟ و به جای مادری کردن، سعی کنه تا شخصیت اونا رو خورد کنه. 

خدا رو شکر که نتونستن و هر چی پیش رفت، شخصیت خودشون بی ارزش تر شد. خانه ی عنکبوت خراب شد. 


مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ

۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

برخورد ناظم

چند روز قبل از تعطیلات سال نو، توی مدرسه راه می رفتم که یکی از ناظم ها رو دیدم و وایساد سلام و احوال پرسی. بحث به اینجا کشیده که ما دیگه داریم فارغ التحصیل میشیم و از این مدرسه میریم، که ناظم گفت چه جالب! ما (منظور 2 تا ناظم و مدیر) با سری شما اومدیم و با سری شما هم بازنشسته میشیم. منم گفتم بله، دیدین چه زود گذشت؟
یهو این وسط یاد یه خاطره افتادم. سال اول راهنمایی بودیم که ما یه گروه 6 نفره از دانش آموزا بودیم که کل کلاسو کنترل می کردیم. از یه طرف از لحاظ درسی برتر بودیم، و از طرف دیگه بچه ها رو حرفمون حساب می کردن و معلم ها از ما حساب می بردن! همین باعث شده بود تا چند تا از بچه ها شاکی بشن و اولیاشونو تحریک کنن که زنگ بزنن مدرسه و بگن ما کلاسو به هم میریزیم. ازمون هیچ آتو ای نداشتن و فقط یه سری حرفای مسخره زده بودن، مثل اینکه: اینا سر کلاس کتاب هری پاتر میارن و میذارن رو میزشون! اینا توی کلاس از معلم سوال سخت میپرسن و وقت درس گرفته میشه! اینا جواب مسائل رو زود بدست میارن و همیشه معلم اینا رو میبره پای تحته!!! 
خلاصه سر این جریان، یه روز ما 6 تا رو خواستن دفتر و در دفتر رو بستن، هم مدیر، هم 2 تا ناظما شروع کردن همه ی این چیزا رو گفتن. خیلی بد با ما برخورد کردن، با حالت دعوا به طوری که یکی از بچه ها (همون که کتاب هری پاتر داشت) گریه افتاد، وقتی دعواشون تموم شد، ما همه رفتیم تا اون یکیو آروم کنیم که باز اومدن دعوا که چرا کلاس نرفتین. 
بعد از اون قضیه هم بنده به شخصه آن چنان تا الان حالشونو گرفتم که هر با که میبیننم کلی دولا راست میشن. 

این قضیه وقتی داشتم با ناظم حرف میزدم یادم افتاد و بهش گفتم، خانوم، یادتون میاد اون روز سر اون قضایا با ما دعوا کردین؟ گفت آره، دیدی چه زود گذشت؟!!!!! منم گفتم خانوم وجدانا ارزششو داشت!؟ که به خاطر اون دلایل بچه گانه اون همه دعوا کنین؟ این بار با خنده (همیشه برای ماست مالی کار اشتباهشون از خنده و شوخی استفاده می کنن) گفت؛ آره واقعا، ولی خیلی شیطون بودین ها! و یه حرفی زد به معنای غلط کردیم! 

واقعا ارزششو نداشت. هیچ وقت خودم با کسی اینطوری برخورد نمی کنم که سر یه موضوع کوچیک انقدر اذیت بشه و مجبور بشم بعدا بگم غلط کردم! 
۲۱ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ثروت

میگن ثروت خوشبختی نمیاره! زیاد موافق نیستم! مسلما اگه کسی توی زندگیش بیمار باشه یا ناراحتی عصبی داشته باشه، خوشبخت نیست! و این قضیه ربطی به داشتن یا نداشتن ثروت نداره! به نظرم حتی داشتن یه بیماری، وقتی که ثروتمندی، راحت تر از وقتیه که هیچی نداری! وقتی که ثروتمندی میتونی از پس خودت و اطرافیانت بر بیای و به نوعی از همه حمایت کنی. 

البته هر ثروتی هم خوب نیست. ثروتی که از راه درست و با زحمت بدست بیاد، به نظرم خوشبختی هم میاره. وظیفه ی هر کسیه در این راستا تلاش کنه که حداقل بتونه خانوادش رو تامین کنه. پس معتقدم، به دنبال پول حلال بودن، اصلا عیب نیست. 

۲۱ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دانشگاه

مسلما مثل همه ی دانش آموزا، منم دوست دارم یه دانشگاه خوب قبول بشم. خب خیلی هم دوست دارم! ولی اگه نشد، میخوام راهمو ادامه بدم، حالا هر جا باشه. هیچ وقت تو زندگیم نمیگم دیگه بسه! دیگه تموم شد! همیشه زندگی ادامه داره...

۱۹ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۵۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

رشته ى تحصیلى

هر کسى تصورى از آیندش داره، که بر اساس اون تصور، اهدافى رو تعیین مى کنه و براى رسیدن به اون اهداف مسیرى رو براى تلاش کردن مشخص مى کنه. 

در دنیاى امروزى، تحصیل میتونه یک تصور، یک هدف یا یک مسیر باشه براى رسیدن به سایر خواسته ها. اهمیت تحصیل باعث اهمیت پیدا کردن انتخاب رشته میشه، رشته ى تحصیلى ممکنه تا آخر عمر بر زندگى فرد تاثیر بذاره و کلیه فعالیت ها منتهى به اون بشه. 

هر کسى هم معیاراى خودشو براى انتخاب داره، یکى براى کسب ثروت، یکى براى خدمت به مردم، یکى براى کسب علم و کسى براى کسب رضایت دیگران و... 

در نهایت خود اون شخص هست که با عواقب خوب و بد انتخابش مواجه میشه. به همین دلیله که به نظرم هرکسى باید با در نظرگرفتن علایق و توقعات خودش و مزایا و معایب هر رشته دست به انتخاب بزنه و علایق و نظر دیگران رو در درجه دوم قرار بده. 

اگر کسى هدفى رو بخواد و براش تلاش کنه، حتما موفق میشه. به شرطى که در اون راه مصمم باشه و با حرف هاى دیگران نظرش رو تغییر نده. در این صورت با رسیدن به موفقیت مورد تحسین قرار میگیره. اطرافیان هم نباید حق انتخاب رو از کسى بگیرن، حتى از روى خیر خواهى، چون مشورت و راهنمایى با جبر خیلى فرق داره. 

در ضمن به نظرم یه هنرمند، یک عکاس، یه راننده، یه معلم و... که موفق هستن و به شغلشون علاقه دارن، خیلى بهتر از پزشکیه که به شغلش علاقه نداره، و خیلى بهتر از جمعیت چندصد هزار نفریه که به امید پزشکى سال ها پشت سد کنکور صف مى کشن. 

۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سطح اجتماعی

در هر جامعه ای، افراد به نوعی از لحاظ سطح اجتماعی طبقه بندی میشن. این طبقه بندی با توجه به معیار های هر دوره ای، به شکل های مختلف انجام میشه. میتونه بر اساس سطح تحصیلات باشه، میزان دارایی، شغل و ... 
در جامعه ما هم همینطوره. مثلا طبقه ای مثل دکتر مهندسا، جزو افراد طبقات بالا هستن و بهشون احترام گذاشته میشه. علاوه بر میزان درآمد این طبقه، سطح سواد اونها باعث میشه بهشون احترام بذارن. همچنین این افراد تحصیل کرده و قشر روشن فکر هستن و ازشون انتظار میره تا رفتار های معقولی داشته باشن و بتونن فرزندان خوبی تربیت کنن. 
متاسفانه گاهی اوقات این افراد چنان درگیر کار میشن که از تربیت فرزندانشون غافل میشن و بچه ی اونها به پشتوانه ی درآمد بالای والدینش دست به هر کاری میزنه! این یعنی در قشر تحصیل کرده جامعه افرادی ناکارآمد پرورش داده، افرادی که به قوانین اجتماع احترام نمیذارن، برای شخصیت افراد ارزش قائل نیستن و وقت خودشون رو به عیاشی و ... میگذرونن. به همین صورت قشر تحصیل کرده و روشن فکر رو به زوال میره. 
البته عکس این قضیه هم وجود داره و افرادی هستن که با وجود مشغله کاری زیاد، به تربیت فرزندشون اهمیت زیادی میدن و این فرزند مایه ی دلگرمی و افتخار جامعه میشه. 
در هر صورت، هر وقت بچه دار شدید، نهایت تلاشتون رو برای تربیت یک انسان شایسته به کار ببرید. 
۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تنهایی

تنهایی حالتیه که آدما در دوره های مختلف زندگیشون ممکنه داشته باشن و به چند حالت مختلف تقسیم میشه. یا اینکه اون فرد هیچ کسی رو در زندگی نداره (alone) یا اینکه افراد زیادی در اطراف اون شخص هستن و حتی با وجود اونها هم شخص احساس تنهایی می کنه (lonely) 

گاهی افراد خودشون این تنهایی رو انتخاب می کنن و گاهی اوقات هم به دلیل وجود عواملی، این تنهایی بشون تحمیل میشه. این دلایل میتونه هر چیزی باشه، تفاوت در عقاید، نوعی رفتار خاص یا ...

گاهی اوقات این تنهایی بازه ی زمانی داره. مثل کسی که درون گراست و علاقه به تفکر داره و برای همین در بازه های زمانی ممکنه خلوت و تنهایی رو ترجیح بده و بعد از گذشت این مدت دوباره به جمع برگرده. 

تنهایی لازمه، ولی نباید در انتخابش افراط بشه. افرادی که در سنین بالا تنها هستن، اکثرا زندگی تنها رو از سنین جوانی و به دلایل مختلفی انتخاب کردن. یعنی از سن پایین کم کم با خانواده، دوستان و ... ارتباط رو کم کردن یا توسط دوستان و خانواده ترک شدن. تنهایی به این شکل و در سنین بالا در نوع خودش فاجعه محسوب میشه. در سنین بالا انقدر روحیات اشخاص حساسه که حتی دیدن اینکه کسی کوچک ترین محبتی کنه لذت بخشه. و کسانی که دوستان و خانواده ای در این سن در اطرافشون نیست به هزاران مشکل روحی دچار میشن. (این نوشته ها طبق مشاهدات و تجربه ی شخصی خودمه) افرادی که قبلا اهمیتی به تنها بودشون نمی دادن، حالا در حسرت شنیدن سر و صدا و بازی و خنده ی نوه های نداشتشون و رفت و آمد با دوستان نداشتشون به سر می برن و منتظرن تا زندگیشون به انتها برسه. 


به هر حال تنهایی هر کدوم از این حالات باشه، با تصمیم و تلاش اون فرد میتونه خاتمه پیدا کنه. این تلاش، میتونه ترک یک عادت بد باشه، یا حتی جبران اشتباهات، میتونه تلاش برای پیدا کردن دوستانی با عقاید و نظرات مشترک باشه و یا حتی محبت به دیگران. 

در نهایت این مهمه که نذاریم تنهایی برامون یه عادت بشه. نذاریم همیشگی بشه. 

۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رتبه کنکور

امروز آخرین روز مدرسه بود. بعدش با چند تا از بچه ها رفتیم دور هم یه چیزى خوردیم و پیاده روى کردیم. بحث کنکور افتاد. من گفتم فلان معلم گفته که اگه بخونى رتبه زیر 5000 میارى. همه یهو گفتن واااااى زیر 5000 که خیلى عالیه! ما اگه زیر 10000 بشیم کلى ذوق مى کنیم و از این حرفا! یکى دیگه با اشاره به من گفت آخه این به زىر هزار امیدواره و اون یکى گفت پس خیلى اعتماد به نفس کاذبت بالاست! 

منم گفتم به نظرم اگه تلاش کنیم میتونیم رتبه ى خوبى حداقل زیر 3000 بیاریم. و باز همه مخالفت کردن! و گفتن آخه ما با این اوضاع چطورى رتبه خوب میاریم؟! 

خلاصه کلى زدن تو حال من! ناراحتم از اینکه جو بچه ها اینطوریه. آدم تو چنین جوى کلا نا امید میشه. یعنى من نمیتونم رتبه خوبى بیارم؟! :((

۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

احساس بد

نمیدونم چرا احساس می کنم روز به روز دارم کوچیکتر میشم! خیلی حسه بدیه! یه مدت چون فکر می کردم بزرگتر از سنم دارم رفتار می کنم، حتی توی مسائلی مثل لباس پوشیدن، سعی کردم خودم رو بیارم پایین تا به سن شناسنامه اییم برسم. و همین موضوع الان باعث شده احساس بدی داشته باشم! 

شایدم زیادی از خودم توقع دارم! شاید توقع داشتم وقتی به سن 18 سالگی می رسم خیلی عاقلانه تر و با بصیرت تر باشم! 

نمیدونم شاید اینم حس مربوط به این دوره ی سنیه! 

۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تدبیر

یکی از ویژگی های یک زن خوب تدبره! خیلی لازمه چون قراره اون زن، همسر و مادر بشه. یکی از دختر دایی هام هست که هر کاری میخواد بکنه اولش کتاب میخونه. برای آشپزی، برای دکور، برای گل و گیاه، برای حیوونه خونگی و ... حتی یادم میاد وقتی میخواست بچه دار بشه، از وقتی فهمید، شروع کرد به خوندن کتاب های مرتبط با کودک. 

رفتار هامون خیلی به هم شبیهه! دو تامون اسفندی و چپ دست! فقط یه 10 سالی تفاوت سنی داریم که اونم زیاد مهم نیست. به دلیل همین شباهت ها خیلی صمیمی هستیم و حتی چیزایی که میخریم خیلی به هم شبیهن! از هم چیزای زیادی یاد می گیریم. 

من این کارشو خیلی ستایش می کنم که با اطلاعات میره سراغ همه چیز. خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و این هم یکی از هموناست. متاسفانه توی اجتماعی زندگی می کنیم که با آگاهی سراغ هر چیزی رفتن رایج نیست و مردم روی حرف و حدس و گمان بیشتر حساب می کنن تا روی اطلاعات کتبی و موثق و علمی! مثلا یادم میاد چند بار همین دختر داییم رو مسخره کردن که تو برای آب خوردن هم کتاب میخونی! 

اصلا حرفشون مهم نیست! منم همین رویه رو ادامه میدم تا یه همسر و مادر خوب و از همه مهم تر یه آدم آگاه و با تدبیر باشم. 

۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ماشین آشغال دونی

این یکی از جالب ترین جمله هایی بود که شنیدم. ممنون


بعضی آدما مثل ماشین آشغال دونی میمونن، دنبال یه جا می گردن که آشغالاشون رو روش خالی کنن، اما ما نباید این اجازه رو بهشون بدیم. 



۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عادت بد

یه عادتی بدی رو من از خانواده پدری به ارث بردم. اونم اینه که وقتی یه اتفاق بدی برام میوفته، مدام بهش فکر می کنم! فکر فکر فکر فکر! و نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و اون اتفاق رو فراموش کنم. تا الان هر اتفاق بدی برام افتاده مدام مرور شده. 

خب این برای من خیلی آزار دهندست. و حتی عواقب خیلی بدی داره. مثلا چند سال پیش عمه بزرگه، یه حالتی مثل توهم گرفت که تمام این اتفاقات رو می دید. دکتر گفت به این دلیله که بهشون فکر می کرده! 

مثلا می گفت، اونجا رو نگاه کنین! دزد اومده داره فرش های خونه بابام رو میبره! یا اونجا دارن گاو سر می برن! :( خیلی وحشتناک بود! اصلا نمیخوام به چنین حالتی دچار بشم! نمیدونم چطور باید این عادت رو ترک کنم اما یه راهی براش پیدا می کنم! دارم سعی می کنم! 

۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فکر کردن!

تومملکت ما فکر کردن کار محسوب نمیشه! مثلا اگه بگن داری چکار می کنی؟ و بگی دارم فکر می کنم، همه مسخره می کنن(استثنا هم هست البته) برا خودم پیش اومده! مثلا یه جا نشستم و دارم فکر می کنم، بعد یکی میاد میگه تو باز بیکار نشستی!!! 

یعنی مثلا بین همه ارزش هر چیزی بیشتر از فکر کردنه! 

۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خودستایی

از اینکه آدما از خودشون تعریف کنن متنفرم! 

۱۴ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بوی عطر

امروز تو اتاقم مشغول درس بودم که یهو دیدم یه بوی خوبی میاد! گشتم تا بالاخره دیدم این بوی خوب از یکی از کیف هامه (کیف مخصوص کلاس رفتن) توی کیفو گشتم تا ببینم چیه که انقدر بوی خوبی داره که دیدم هیچ چیز خاصی نیست. جزوه کلاسمو باز کردم و دیدم بــــــــلــــــــه! بوی جزوه ی دست نویسه معلممونه! یعنی عطرش چنان ماندگاری داشت که با تماس دستش با کاغذ روش مونده بود. 

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم! معتقدم همه باید یه عطری مخصوص خودشون داشته باشن. به خصوص آقایون که اگه از ادکلن مردونه استفاده کنن خیلی جذاب تر میشن! 

راستش تا الان خودم رو این قضیه خیلی حساس نبودم و با وجود اینکه همیشه از عطر استفاده می کردم، هیچ وقت یه عطر خاص نداشتم. عطر های مختلفی بوده. به خصوص که ادکلن و عطر های با کیفیت قیمت بالایی دارن و من قبلا هزینه ای برای خریدش کنار نذاشته بودم! 

اما الان دیگه تصمیم گرفتم که منم یه بویی داشته باشم! به همین دلیل اول میرم تحقیق کنم ببینم اوضاع عطر و ادکلن چطوره! 

یه کار دیگه به لیست کار های بعد از کنکور اضافه شد! 

۱۲ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا من؟

بعضی وقتا تو زندگی آدما به یه جایی می رسن که ممکنه بگن، زندگی من چرا اینطوریه؟ چرا بهتر نیست؟ چرا باید وضع مالیم این باشه؟ و خیلی چرا های دیگه! بعضی وقتا هم مشکلاتی که پیش میاد باعث میشه که دست به کار های غیر معقولی مثل خودکشی بزنیم. 

بعضی وقتا هم خدا رو مورد سرزنش قرار میدیم که چرا من؟! چرا من باید توی این شرایط سخت قرار بگیرم؟ 

داشتم به این فکر می کردم که، وقتی سالم به دنیا میایم و هیچ نقصی نداریم، چرا نمیگیم خدایا چرا من؟ وقتی که یه زندگی در کنار عزیزان و مادر و پدرمون داریم، نمیگیم خدایا چرا من؟ و وقتی توی چیزی موفق میشیم، نمیگیم خدایا چرا من!؟ 

ویدیویی که لینکشو گذاشتم، ویدیوی "اولین شنیدن بعد از 40 سال ناشنوایی مادر زادیه" که واقعا ویدیوی تاثیر گذاریه. آدم میفهمه که چقدر خدا بهش نعمت داده. 

لینک ویدیو

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

توقع بالا

بار ها وقتی وارد یه سایتی شدم که یه خدماتی رو به رایگان ارئه میده، با یه سری نظرات توهین آمیز کاربرانش مواجه شدم! اون هم فقط به این دلیل که مثلا سایت با یه مشکلی مواجه شده یا موقتا از دسترس خارج شده و مشکلاتی از این قبیل! خیلی برام جالبه! اون سایت داره به رایگان یه چیزی رو ارائه میده، و ما انقدر پر توقع هستیم که حتی وقتی هیچ پولی پرداخت نکردیم، انتظار خدمات داریم و اگه اون خدمات با تاخیر انجام بشه حاضریم کل شخصیت طرف مقابل رو زیر سوال ببریم! 

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان نویسی

به داستان نویسی علاقه دارم! سوژه های جالبی هم توی ذهنم هست. اما نمیدونم چرا انقدر در این مورد کاهلی می کنم! شاید اگه بنویسم چیز خوبی از آب در بیاد. سعی می کنم دست به کار بشم! 

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرهنگ تبلیغ

سالانه هزاران فیلم در سرتاسر دنیا اکران میشه که به مذاق خیلی ها خوش نمیاد! هزاران سریال ساخته میشه که یه قومیت رو مسخره می کنه یا به یه فرهنگ خاص به طور مستقیم توهین می کنه. برنامه های مختلفی ساخته میشه که تبلیغ یه فرهنگ یا یه رفتار بد رو می کنه و ...

اما هیچ جای دنیا من ندیدم مثل اینجا جنجال مطبوعاتی راه بیوفته! یعنی بعضی وقتا مردم رو یه چیزایی زوم می کنن که آدم انگشت به دهن میمونه! انگار هنوزم که هنوزه ما یاد نگرفتیم در عین بیان عقاید خودمون، به عقاید دیگران احترام بذاریم! 

خب به فرض که یه کارگردان اومده یه فیلم ساخته که یه عده خوششون نیومده! دلیل نمیشه که به کل پخشش ممنوع بشه! یا دلیل نمیشه شخصیت سازندگان اون اثر تخریب بشه! اون عقایدش رو بیان کرده، شما هم اگه نظری خلاف این عقاید دارید برید و یه اثر فرهنگی در مورد عقایدتون بسازید! 

به این میگن فرهنگ تبلیغ! یعنی اینکه با معرفی افکار و عقاید، دیگران رو به پذیرش اون عقاید دعوت کنیم نه اینکه سعی کنیم عقاید و فرهنگ دیگران رو تخریب کنیم! 

۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حرفه ای

آخ که فقط یه نفره تو دنیا که میره Ip تک تک بازدید کننده های وبلاگشو چک می کنه! 

۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

یه مشکل

همه چیز خوبه... همه چیز همونطوریه که من میخوام... فقط یه مشکل اساسی هست که خیلی برام مهمه... امیدوارم اون مشکل حل بشه...

۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

زنده ای؟!

"زنده ای؟!" یکی از محبت آمیز ترین جملات منه! یعنی مثلا یکی که مدتی نیست اگه بهش پیام بدم بگم زنده ای؟! یعنی اون شخص خیلی مهمه!!! 

نمیدونم چرا بقیه این قضیه رو درک نمی کنن!! :| 

۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

یه آهنگ

چند روزه ملودیش تو ذهنمه! به نظرم خیلی خاصه. 
OW Baila Baila Seniorita
OW Mueve Mueve Que Me Excita
۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تو

خیلی بدم میاد کسی که غریبست بهم بگه "تو"! خودمم  تا یکیو نشناسم و باهاش صمیمی نباشم اصلا بهش نمیگم تو!ممکنه یکیو چند سال بشناسم ولی هنوزم بهش نگم تو! شاید به نظر بیاد که عقایدم قدیمیه، اما واقعا باید یه فرقی بین غریبه و آشنا باشه! 

۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰