۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دختره ی لوس

این هزارمین باری است که جمله ای با این مضمون از صمیمی ترین دوستانم می شنوم: 

(( اولین باری که دیدمت گفتم این حتما از این دخترای لوسه که الکی در مورد همه چیز اظهار نظر می کنن. اصلا فکر نمی کردم اینطوری که هستی باشی. اصلا فکر نمی کردم اینقدر بات صمیمی بشم. ))


خب دوستان مگر قیافه ی من چه شکلی است که در اولین برخورد همه فکر می کنند از این دختر های لوس بد اخلاق هستم؟! خواهشا بگویید که بروم عملی چیزی! بروم لوسی صورتم را عمل کنم که حداقل دیگر در اولین برخورد انقدر فکر بد راجع به من نکنند!!! 

حالا خدا را شکر که با گذشت زمان قیافه ام را نادید می گیرند!!!! :))))

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

کمی خوب تر باشیم

اگر به بالای صفحه، سمت چپ، قسمت منو ها نگاه کنید، یک منو اضافه شده. 

ایده اش یکدفعه به ذهنم رسید. برای خودم و برای همه ی کسانی که دوست دارند کمی خوبتر باشند. کسانی که می خواهند به اندازه ی توانشان زندگی را برای خودشان و اطرافیان زیبا تر کنند. 

اگر شما هم جزو این دسته افراد هستید، بد نیست سری به این صفحه بزنید. 


این را هم اضافه کنم که این لیست، گرچه درست کردنش چند ساعتی زمان برد، کاملا ناقص است! و مدام به روز رسانی می شود. پس خرده نگیرید و فقط پیشنهاد سازنده بدهید! 

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

فزودن برای کاستن است...

بزرگترین درس زندگی را راننده ای میانسال به من داد در حالی که با صدای خوش شعر پروین اعتصامی را می خواند و می گفت: 

((حضرت سعدی می فرماید: 

درین زمانه، فزودن برای کاستن است
فلک بکاهدمان هر چه ما بیفزائیم
خوش است باده رنگین جام عمر، ولیک
مجال نیست که پیمانه ای بپیمائیم
ز طیب صبحدم آن به که توشه برگیریم
که آگه است که تا صبح دیگر اینجائیم

برای رسیدن به این چیز هایی که داریم، گرانمایه عمر را دادیم...

))

متن کامل شعر

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آخرش یک روز شب مرا می کشد!

شب... سکوت... خلوت... آرامش. شب...توقف... سکون...خواب
جذابیت شب... مردگی شب...
این تضاد یک روزی مرا می کشد...
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

جنون

بعضی وقت ها جنون انسان را به جایی می برد که فکرش را هم نمی کند!!! 

من و پاستل و کاغذ کاهی؟!؟!؟

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تو باور نکن!

سلام
حال همه‌ی ما خوب است 
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، 
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند 
با این همه عمری اگر باقی بود 
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم 
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و 
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان

تا یادم نرفته است بنویسم 
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود 
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است 
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی 
ببین انعکاس تبسم رویا 
شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم 
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام 
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!


بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد 
فردا را به فال نیک خواهم گرفت 
دارد همین لحظه 
یک فوج کبوتر سپید 
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد 
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد 
یادت می‌آید رفته بودی 
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ 


نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد 
ساده باشد 
بی حرفی از ابهام و آینه، 
از نو برایت می‌نویسم 
حال همه‌ی ما خوب است 
اما تو باور نکن!


سید علی صالحی

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

من به شما علاقه دارم!

این پست رو دارم از روی حرص و عصبانیت می نویسم!!! 

من به شما علاقه دارم. جمله ایه که فقط توی همین هفته 4 بار شنیدم. 

واقعا نمیفهمم یه نفر چطور میتونه به خودش اجازه بده چنین جمله ای رو به کسی بگه! به نظرم اگه گفتن این جمله تحت شرایط خاصی نباشه، فحش محسوب میشه! بله! فحش! 

اینکه یکی وسط نا کجا آباد، توی مترو، توی خیابون، توی شبکه های اجتماعی یهو سر و کلش پیدا بشه و بخواد به یه نفر دیگه ابراز علاقه کنه، عینا مصداق توهینه! آخه آدم حسابی، تو تا حالا با من سر جمع 4 جمله حرف زدی!؟ اصن اطلاعاتی در مورد من داری؟! من اصن تورو میشناسم!؟ الان توقع داری بهت بگم باشه عشقم داماد آینده مامانم؟!؟!؟!؟!؟ :| 

ظاهر بینی! چیزی که داره زندگی ما آدما رو به ناکجا آباد میبره. چیزی که باعث میشه یه نفر به خودش اجازه بده خیلی راحت به هر کسی که از قیافش خوشش اومد ابراز علاقه کنه. وقتی اینطور افراد سر راهم قرار میگیرن، حس می کنم یه مجسمه ام وسط یه میدون! مهم نیست توی مجسمه چیه، مهم نیست من چه ویژگی های اخلاقی دارم، برای مردم این زمونه مهم ظاهر مجسمست. ظاهری که با یه خراش تصادفی میتونه به طور کامل عوض بشه و بعدش دیگه اون مجسمه هیچ ارزشی نداره! 

سنگدل! جمله ای که هزاران بار شنیدم... وقتی از دید کسی مجسمه باشم، پس "باید" درونمم سنگی باشه!! غیر از این باشه جای تعجب داره. 

بله! من یک مجسمه ی سنگی سنگ دل ام! 

۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سخت و سخت تر

سخت است رسیدن به همه ی چیز هایی که خواهان آن هستیم و برای من، نرسیدن به آنها سخت تر! 

پس جنگ جنگ تا پیروزی...

۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

رسالت من در عکاسی در آدم ها

از وقتی اولین دوربین زندگی ام یعنی دوربین 1.3 مگاپیکسلی گوشی مرحوم نوکیا 3110 را خریدم، فهمیدم که عاشق عکاسی هستم. آن روز ها هم فقط سوژه ام طبیعت بود. انقدر نقش و نگار توی خودش داشت که هر چقدر هم از این ور و آن ورش عکس می گرفتم کم بود. مدت زمانی گذشت و بالاخره موفق شدم خفن ترین گوشی آن زمان یعنی نوکیا 5310 مرحوم را بخرم که با کلی افتخار دوربینش 2 مگاپیکسل می شد! 

بعد ها آنقدر عیدی جمع کردم تا یک دوربین خریدم! اولین وسیله ای بود که در زندگی ام پس از خریدنش انقدر شوق و ذوق داشتم. از همه چیز هم عکس می گرفتم! از گل های توی اتاقم گرفته تا موی دم گربه ی همسایمان! 

تک ستاره عکس های من همیشه طبیعت بود! هر چقدر هم که رنگی تر و ناب تر بهتر. طبیعت برایم انقدر جاذبه داشت که به هیچ سوژه ی دیگری فکر نکنم.

چند باری جسته گریخته از بنا ها و آدم ها هم عکس گرفته بودم. اما هیچ وقت علاقه ای مختص این کار نداشتم. نقطه ی عطف سوژه های عکاسی ام دقیقا در زمان دانشجو شدنم اتفاق افتاد. خوابگاه و تمام کار های دخترانه و آرایش کردن ها و عکس گرفتن ها... بیرون رفتن ها و ثبت لحظات شاد...

وقتی آن عکس ها را نگاه می کنم، می بینم که چقدر زیبایید، چقدر پاکید، چقدر دوست داشتنی و منحصر به فرد هستید. چقدر چهره ها و حالت هایتان حرف دارد برای گفتن و می بینم که چقدر از جزئیاتتان را ندیدم. 

حالا به لطف شما، شمایی که به من اجازه ی ثبت عکس هایتان را دادید، فهمیدم که سوژه های انسانی دقیقا به اندازه ی طبیعت بکر جذابیت دارند. اگر یک رسالت داشته باشم در عکاسی از مردم،  این است که به آنها ثابت کنم جدای رنگ و شکل و تیپ و قیافه، جدای مرتب بودن دندان ها و میزان بودن فک، لبخند یا خنده ی از ته دل آنها، عکس هایشان را زنده می کند. 

باور کنید... اگر در عکس هایتان لبخند بزنید، موجش از دیافراگم دوربین رد شده و تا ابد توی عکس ثبت می شود.

هیچ عکسی به اندازه ی عکسی که کسی در آن لبخند زده زیبا نیست... دیدنش آدم را زنده می کند... لبخند بزنید لطفا! 

۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

همان پست مذکور!

هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم! سالها به خاطرش در عذاب و ناراحتی بودم. چه شب هایی که از فرط ناراحتی تا صبح نخوابیدم. 

بزرگترین نقطه ضعف من، آزاردهنده ترین چیز زندگی ام، باعث شد تا سرنوشت تحصیلی من به کلی عوض شود! 

هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم... فکرش را نمی کردم که بزرگترین ناراحتی ام روزی به یک پوئن مثبت تبدیل شود. 

این روز ها می فهمم، که برای هر چیز زندگی، حتی آزار دهنده ترین نباید های زندگیمان، باید خدا را شکر کنیم.


ما نمی فهمیم... حداقل من در این 19 سال عمر هیچ چیز نفهمیدم... 

او...می داند...

۱۱ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به زودی...

پست جدیدی در راه است! به زودی چیزی می نویسم که حاصل نهایت تحیر من از زندگیست! 

۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نفهم ترین موجود عالم

بالاخره دارم کشف می کنم که بزرگترین مشکل من در زندگی نفهمیدن است! من نمی فهمم! معنی اکثر کلماتی را که بشریت بر پایه ی آن بنا شده نمی فهمم! شاید باورش برایتان سخت باشد، اما من معنی خوب و بد، زشت و زیبا، درست و غلط، دوست و دشمن، عالی، افتضاح، پیشرفت، پسرفت، عشق، تعالی، غنی، وظیفه، از خود گذشتگی و خیلی دیگر از کلمات را نمی فهمم. من معنی حقیقت را نمی فهمم! براستی حقیقت چیست!؟ 
من نمی فهمم چطور نام یک رابطه دوستی می شود و اینکه حد و مرز دوستی چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ من نمی فهمم چه زمانی باید به خودمان اجازه بدهیم که یک کار را انجام دهیم یا انجام ندهیم! 
من نمی فهمم مصلحت به چه معناست! نمی فهمم محبت کجا باید انجام شود؟ نمی فهمم فهمیدن یعنی چه!؟ به چه رفتاری می گوییم خود خواهی؟! مرز تحمل و تو سری خوری چیست؟! مرز کمک و استثمار شدگی کجاست؟  کجا باید کسی را حلال کرد؟ اصلا حلال کردن چه معنی ای می دهد؟ وظیفه ی من به عنوان یک انسان در زندگی چیست؟!
باورم نمی شود این همه مدت با این همه کلمه ای زندگی کردم که حتی معنی آنها را هم نمی فهمم! 
گاهی آرزو می کنم که ای کاش یک دایرة المعارف وجود داشت که مفهوم همه ی کلمات عالم در آن نوشته شده بود! 
من حتی نمی فهمم که بقیه انسان ها چطوری می فهمند؟ واقعا برایم سوال است که بقیه انسان ها چطوری این همه علوم فیزیک و ریاضی و زیست را می فهمند؟ چطوری تاریخ و ادبیات و روابط اجتماعی را می فهمند؟ و برایم سوال است آیا کسانی هم هستد که مثل من نفهمند؟! و اگر هستند چرا صدایشان در نمی آید؟ یعنی از نفهمیدن کلافه نشده اند؟!؟! 
با این تفاسیر به این نتیجه می رسم که من نفهم ترین موجود روی کره ی زمینم!

پ.ن: لطفا تا اطلاع ثانوی با این دید با من برخورد کنید! 
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۰۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰