۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بد و بدتر

انگار عادتمان داده اند، تا بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم! حال آنکه گاهی بد، به اندازه ی بدتر، بد است!!!!!
داستان، داستان تربیت بچه فیل است: 

فیل کوچک به درختی بسته میشود. سعی میکند خودش را رها کند، ولی از آنجا که به اندازه کافی قوی نیست نمیتواند طناب را شل کند. پس از چندین بار سعی کردن و نتوانستن، فیل شرایط را میپذیرد. حتی بعدها که فیل به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند شد نیز سعی نمیکند خودش را رها کند، اگرچه به آسانی میتواند طناب را پاره کند. فیل آموخته است که هرگز به تنهایی نمیتواند خود را آزاد کند بنابراین هرگز سعی نمیکند؛ چرا که فکر میکند آزادی غیر ممکن استبرای انسان نیز به همینگونه است. عادتها در هر سنی میتوانند ایجاد شوند و بسیاری از آنها در سنین پایین شکل میگیرند. افراد بر اساس عادتهایشان عمل میکنند، میاندیشند و باور میکنند. هر شخصی عادات خوب و بدی دارد که هرگز درباره آنها سوال نمیپرسدعادات شبیه طنابهایی هستند که شما وجودشان را باور دارید.*


همیشه انتخاب با ماست، می توانیم هم بد را و هم بدتر را از گزینه های زندگیمان حذف کنیم، اگر به پوسیده شدن طناب ها باور داشته باشیم. 



* برگرفته از وبسایت پونیشا: متن کامل

۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

برای انگاره با رمز: تو کامنتای وبلاگت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۵۴ ۰ نظر

یک بی شعور جدید

همانطور که میدانید انواع مختلفی از بی شعور ها وجود دارد که آقای خاویر کرمنت زحمت کشیده و به خوبی آنها را در کتاب "بی شعوری" طبقه بندی کرده! امروز می خواهم شما را با نوع جدیدی از بی شعور با نام "بی شعور مجازی" آشنا کنم! 
بله! همانطور که حدس زدید من یک بی شعور مجازی هستم! قبول دارم که تلفن همراهم همیشه ی خدا روی حالت سکوت است در حدی که هر وقت زنگ بزنید متوجه نمی شوم، قبول دارم که پیامک ها را حداقل با 7-8 ساعت تاخیر جواب می دهم و وسط چت توی تلگرام و وایبر ممکن است خوابم ببرد یا مشغول کاری شوم که به کل یادم برود جواب شما را بدهم! قبول دارم که ممکن است پیام های فیسبوک و دایرکت های اینستا و ... را بخوانم و یادم برود جواب بدهم. بالاخره قبول کردن بی شعوری گامی در جهت درمان آن است... 
همه ی این ها را گفتم که بگویم این فقط یک نوع از بیشعوری است و هیچ اعتبار دیگری ندارد! یعنی اگر هر یک از موارد فوق اتفاق افتاد، اصلا ربطی به میزان ارزشی که برای آدم های اطرافم قائلم ندارد و سعی کنید توی دلتان بگویید: عجب بیشعور مجازی ای! و ضمن حفظ خون سردی، با رفتار بعدیتان تبدیل به یک بی شعور حقیقی نشوید!!!!! 
۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

یکبار مصرف

داشتم فکر می کردم، این روز ها توی دنیا همه چیز چقدر یکبار مصرف شده! زمان های قدیم دستمال ها را دوباره می شستند، لباس ها را وصله پینه می کردند، کتاب ها را دست به دست می چرخاندند، پیام ها را روی دیوار ها می زدند، خودنویس ها را دوباره پر جوهر می کردند و ... 
امروزه همه چیز با سرعت نور ارزش خودش را از دست می دهد. لوازم یکبار مصرف شده اند، حجم عظیم برگه های تبلیغاتی که تولید و دور ریخته می شوند رو به افزایش است، لباس ها با کوچک ترین پارگی راهی سطل زباله می شوند و ... اصلا "یکبار مصرف" شده یک شاخه برای خودش! لیوان یکبار مصرف، بشقاب یکبار مصرف و ... هنوز نمی دانم چه چیزی باعث شده که ما آدم ها این همه به چیز های یکبار مصرف علاقه مند شویم. یعنی نمی دانم این چه نوعی از راحت طلبی است که باعث می شود هزار و یک وسیله را با زحمت زیاد بسیازیم و بعد از یک بار، مصرف کردن، راهی زباله دان (گاهی هم اقیانوس ها!!!!) کنیم و دودشان کنیم بروند بشوند گاز های گلخانه ای! 
با این روند رو به رشد یکبار مصرف ها، اصلا بعید نیست، روزی، آدم ها هم یکبار مصرف بشوند! 
۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

تولدش

تولدش یادم رفت! به همین راحتی! قبلا 23 دی برام روز خیلی مهمی بود. از صبح دارم فکر می کنم چطور شد که یادم رفت و چکار باید بکنم که جبران بشه. میدونم چیزی جبرانش نمیکنه. چرا یادم رفت!؟ چرا؟؟؟!



چرا؟

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۳