۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

دانش گا ه

و اینچنین ترم اولی با نمره ی 7.5 ریاضی می افتیییییییییم! 

۲۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

je t'aime

D'accord, il existait
D'autres façons de se quitter
Quelques éclats de verre
Auraient peut-être pu nous aider
Dans ce silence amer
J'ai décidé de pardonner
Les erreurs qu'on peut faire
À trop s'aimer
D'accord souvent la petite fille
En moi souvent te réclamait
Presque comme une mère
Tu me bordais, me protégeais
Je t'ai volé ce sang
Qu'on aurait pas dû partager
À bout de mots, de rêves
Je vais crier

Je t'aime, Je t'aime
Comme un fou, comme un soldat
Comme une star de cinéma
Je t'aime, je t'aime
Comme un loup, comme un roi
Comme un homme que je ne suis pas
Tu vois, je t'aime comme ça

D'accord, je t'ai confié
Tous mes sourires, tous mes secrets
Même ceux, dont seul un frère
Est le gardien inavoué
Dans cette maison de pierre
Satan nous regardait danser
J'ai tant voulu la guerre
De corps qui se faisaient la paix

Je t'aime, Je t'aime
Comme un fou comme un soldat
Comme une star de cinéma
Je t'aime, je t'aime, je t'aime, je t'aime, je t'aime, je t'aime
Comme un loup, comme un roi
Comme un homme que je ne suis pas
Tu vois, je t'aime comme ça
Tu vois, je t'aime comme ça

۲۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و هی کشیده می شوم!

در آخر هر چقدر هم از آن شهر دور شوم، یا حتی بخواهم با خیلی از آدم هایش قطع رابطه کنم، یا اصلا چشمم را ببندم روی تمام اتفاقات که افتاده و می افتد و خواهد افتاد، باز هم انگار طناب هایی نامرئی هستند که مرا می کشند، و هی می کشند و هی می کشند...

۲۶ دی ۹۳ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و از حالت working mode خارج می شویم!

امروز اولین روزیه تو عمرم که هیچ دغدغه ای به جز تفریح و استراحت ندارم!!! 

۲۶ دی ۹۳ ، ۰۲:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و

و هم اکنون منتظر پست های کوبنده ی شما هستیم! 

۲۴ دی ۹۳ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ادبیات چیست؟

ادبیات قشنگ ترین چیز دنیاست وقتی گویندش تو باشی! در غیر این صورت مشتی کلمه ی نا مفهومه! 

۲۲ دی ۹۳ ، ۱۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کار و بار ما

و گاهی اوقات یک ساندویچ فلافل با نان بربری از کل لذت های دنیا بالا تر است!!! :دی

۱۹ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زین به پشت!

و بعضی وقت ها هم انسان باید از امتحان ترم ریاضی صفر بگیرد...! 

۱۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

می توانستی

می توانستی دکتر بشوی! یا حتی مهندس! می توانستی تصمیم بگیری که رئیس جمهور باشی! یا یک کارمند ساده. می توانستی دانشمند شوی! باغبانی کنی، خلبان باشی و خیلی چیز های دیگر! می توانستی تو هم معلم باشی... می توانستی هر چیزی توی این دنیا باشی. 

اما تو انتخاب کردی که قاتل باشی! که سه سال بشینی پشت میله های عمودی و دنیا را نگاه کنی. که سه سال انتظار بکشی تا موقعی که سنت قانونی بشود و صندلی را از زیر پایت بکشند و  همه چیز تمام بشود. 

اما می دانی... پدرت می توانست به تو یاد بدهد که خشمت را کنترل کنی، مادرت می توانست به تو یاد بدهد که کم شدن نمره ی فیزیک آخر دنیا نیست، خواهر ها و برادر هایت می توانستند راه های دیگری یادت بدهند، دوستت می توانست چاقو را از دستت بگیرد، معلم می توانست جا خالی بدهد، ناظم می توانست جلوی خونریزی را بگیرد، مدیر می توانست زودتر به اورژانس زنگ بزند، مشاور مدرسه می توانست زودتر به مشکل تو رسیدگی کند، رئیس آموزش و پرورش می توانست برای تو امکانات آموزشی بهتری فراهم کند. و من! من نیز می توانستم... 

و می دانی، پای همه ی ما روی همان صندلی ایست که از زیر پای تو می کشند! تو نماینده ی همه ی می توانستم های مایی! فقط اینکه خودمان را زده ایم به کوچه ی علی چپ و برای آنکه کسی هم شک نکند یکی یکی سنگ ها را به طرف تو پرتاب می کنیم... 

۱۲ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

لذت های کوچک زندگی

خوشحالی یعنی همین که ساعت 8 صبح بیدار بشوی و بدو بدو خودت را به تاکسی برسانی و داد بزنی مترو! و بشینی کنار یک خانم بی اعصابی که مدام صفحه ی گوشی اش را نگاه می کند و غر می زند. یعنی همین که بروی توی مترو و جا نباشد بشینی و با هر ترمزی که می کند تعادلت را از دست بدهی و به زور خودت را نگه داری. یعنی همین بالا و پایین کردن یک خیابان از صبح تا شب و یعنی همان غذای 800 تومنی دانشگاه! یعنی قدم زدن توی شلوغ ترین خیابان شهر و دیدن این همه آدم های متفاوت! خوشحالی یعنی شیر کاکائو وسط یک شب سرد زمستانی، یعنی نداشتن پول خورد، یعنی کفش های کتانی، سنگینی کتاب های توی کوله پشتی. خوشحالی یعنی پفک نمکی! یعنی آدم انقدر راه رفته باشد که پا درد بگیرد و وقتی به خانه می رسد خودش را روی تخت ولو کند. خوشحالی یعنی بوی گل نرگس! یعنی تخمه ی آفتابگردان و لواشک! اصلا خوشحالی یعنی زندگی با تمام خوبی ها و بدی ها و زشتی ها و زیبایی هایش! با تمام برد و باخت هایش! 
این وسط هم مهم نیست فرزند بیل گیتس باشی یا اصغر کله پز! این خوشحالی برای همه ست! این خوشحالی ها رو به بهانه ی "توانایی مالی" از خودمون نگیریم! 
۱۱ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

بودن تو برای من عین معجزه ست

این جمله رو من باید بگم! من که اگه تو نبودی معنی زندگی رو نمی فهمیدم...

۱۱ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

فکر نمی کردم بمیره!

طرف اومده معلمشو از 5 ناحیه چاقو زده، کشته، دو تا بچه یتیم شدن، چند تا مدرسه وسط سال بی معلم شدن... اونوقت میگه فکر نمی کردم بمیره!!! من اینجا میخوام بپرسم که اصلا فکر می کردی؟!؟!؟!؟ ما که فکرشم نمی کردیم!

۱۱ دی ۹۳ ، ۱۸:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

گاهی

گاهی گمان نمی کنی و می شود...

گاهی نمی شود که نمی شود...

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است...

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود...

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست...

گاهی شهر گدای تو می شود...

۰۶ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

چرا؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ دی ۹۳ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر

و باز هم

بعضی وقتا توی زندگی چیزایی هست که دو دسته بهشون می چسبیم تا از دستشون ندیم. بعضی وقتا توی زندگی آدمایی هست که دو دسته بهشون می چسبیم تا از دستشون ندیم. بعضی وقتا بعضی چیزا جای بعضی آدما رو پر می کنه! اما فرض کن توی موقعیتی باشی که یه آدم مهمی توی زندگیت باشه که نتونی دو دسته بهش بچسبی! نتونی باهاش باشی و حتی نتونی بهش ابراز علاقه کنی. اون وقته که دیگه نه کتاب، نه فال حافظ نه عکس یه شتر نقاشی شده روی ورقه ی فیلی نه یه قرص نعنایی جاشو برات پر نمیکنه! اون وقته که نمیدونی چکار کنی و میشینی بهش فکر می کنی. هر روز، هر ساعت، هر ثانیه. و بازم نمیدونی چکار کنی. و بازم نمیدونی چکار کنی. و بازم نمیدونی چکار کنی. 
ازش دور میشی، نمیدونی چکار کنی. ازت ناراحت میشه، نمیدونی چکار کنی. و بازم نمیدونی چکار کنی. 
یه تصمیم گرفتم و اونم اینه که هر روز برای تو (برای این لفظ معذرت میخوام) بنویسم. فقط برای تو. فقط همینجا. از همه چیز. 

۰۵ دی ۹۳ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آلفا آدم ها

بعضی آدم ها مثل امواج آلفا اند! وقتی به پدیده ها می خورند نهایتا یک لایه می روند تویش و بعد بازتاب می شوند. همین آدم های سطحی اند که هیچ وقت فرق دوست و دشمن، خوب و بد و درست و غلط را نمی فهمند! از روی ظاهر قضاوت می کنند، از روی حرف دیگران تصمیم می گیرند و از روی رفتار های آنان بازیچه می شوند. هیچ کاری هم نمی شود برایشان کرد! باید بگذاری بازتاب شوند و قضاوت کنند و تصمیم بگیرند و بازیچه شوند و بالاخره یک روز بفهمند که تمام دنیای اطرافشان جز توهمی بیش نیست!
۰۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بازگشت پیروزمندانه

یه مدت کلا تو خودم بودم! نه حوصله ی زنگ زدن و احوال پرسی داشتم، نه وقت اینکه بخوام به چیزی فکر کنم، نه اینکه بخوام چیزی بنویسم و وبلاگمو آپدیت کنم. الان میدونم که همه ی دوستام از دستم شاکین! ربطش مید%:/.,!به تحویل نگرفتن و بی وفایی و ... و .... اما بعضی وقتا مشکلات زندگی یه طوری به آدم فشار میاره که دلت میخواد چشماتو ببندی و خودتو بزنی به اون راه، طوری که انگار به جز خودت هیچکس روی زمین نیست! این چیزیه که آدما نمی بینن! توقع دارن براشون وقت بذاری، بهشون اهمیت بدی، ولی نمی بینن که واقعیت زندگیت چیه. 

خدا رو شکر الان خیلی از اون مشکلات برطرف شده و بازم میخوام برنامه هامو شروع کنم. 

۰۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰