در آخر هر چقدر هم از آن شهر دور شوم، یا حتی بخواهم با خیلی از آدم هایش قطع رابطه کنم، یا اصلا چشمم را ببندم روی تمام اتفاقات که افتاده و می افتد و خواهد افتاد، باز هم انگار طناب هایی نامرئی هستند که مرا می کشند، و هی می کشند و هی می کشند...