خوشحالی یعنی همین که ساعت 8 صبح بیدار بشوی و بدو بدو خودت را به تاکسی برسانی و داد بزنی مترو! و بشینی کنار یک خانم بی اعصابی که مدام صفحه ی گوشی اش را نگاه می کند و غر می زند. یعنی همین که بروی توی مترو و جا نباشد بشینی و با هر ترمزی که می کند تعادلت را از دست بدهی و به زور خودت را نگه داری. یعنی همین بالا و پایین کردن یک خیابان از صبح تا شب و یعنی همان غذای 800 تومنی دانشگاه! یعنی قدم زدن توی شلوغ ترین خیابان شهر و دیدن این همه آدم های متفاوت! خوشحالی یعنی شیر کاکائو وسط یک شب سرد زمستانی، یعنی نداشتن پول خورد، یعنی کفش های کتانی، سنگینی کتاب های توی کوله پشتی. خوشحالی یعنی پفک نمکی! یعنی آدم انقدر راه رفته باشد که پا درد بگیرد و وقتی به خانه می رسد خودش را روی تخت ولو کند. خوشحالی یعنی بوی گل نرگس! یعنی تخمه ی آفتابگردان و لواشک! اصلا خوشحالی یعنی زندگی با تمام خوبی ها و بدی ها و زشتی ها و زیبایی هایش! با تمام برد و باخت هایش! 
این وسط هم مهم نیست فرزند بیل گیتس باشی یا اصغر کله پز! این خوشحالی برای همه ست! این خوشحالی ها رو به بهانه ی "توانایی مالی" از خودمون نگیریم!