اولین باری که این وبلاگ را ساختم، فقط می خواستم جایی را پیدا کنم که بنویسم (اهل نوشتن روی کاغذ نیستم) هیچ ایده ای نداشتم که چه چیزی بنویسم، پس از ساده ترین چیز یعنی روزمرگی های خودم شروع کردم. هیچ وقت به این فکر نکردم که ای کاش با این وبلاگ معروف شوم و همه بیایند نوشته های من را بخوانند و بگویند به به و چه چه، یا اینکه بخواهم خود نمایی کنم و بگویم من چنینم و چنانم. برای همین تا مدت ها آدرسش را به کسی ندادم، شاید یکی دو نفر. اگر می خواستم این وبلاگ پر مخاطب شود، راهش را بلد بودم، قبلا خودم بلاگر بودم و می دانستم چطور می شود مخاطب جمع کرد. 

کم کم مطالب شکل و شیرازه ی امروزی را به خود گرفت و وبلاگ به این چیزی که امروز هست تبدیل شد. درواقع هنوز هم همان ایده ی اولیه همه چیز را جلو می برد، روزمرگی های من. هر چیزی نوشته می شود، متاسفانه یا خوشبختانه خیال بافی های من نیست و دقیقا یا با اقتباس از اتفاقات روزانه ی زندگی ام است. آنها را صادقانه می نویسم تا شاید یک روز به درد کسی بخورد و از همه مهم تر، می نویسم برای خودم که گهگاهی آنها را مرور کنم و چیزی را فراموش نکنم. 

چیز هایی که می نویسم، گاهی مدت ها در موردشان فکر می کنم و برای همین گاهی دیر به دیر می نویسم. برای اینکه از طولانی گویی بیزارم، خیلی وقت ها سعی می کنم مفهوم را در کوتاه ترین جمله بیان کنم که انقدر کوتاه می شود که فقط خودم می فهمم منظورم چی بوده. 

آشنایانی که مخاطب وبلاگم هستند را می شناسم، حتی آنهایی که ناشناس می آیند را با تقریب خوبی می توانم حدس بزنم. نظرات وبلاگ را می خواستم ببندم. گرچه هیچ کس از اجتماعی بودن و نظر دادن و گرفتن بدش نمی آید. دلیلش این بود که عده ای فقط به نظر دادن قانع نبودند و به نظر های دیگران هم نظر داشتند!!! من هم خیال خودم را راحت کردم و نظرات را خصوصی کردم. گاهی افراد حد خودشان را نمی دانند و اینطوری با خشونت باید برایشان حد و مرز تعیین کرد! از آنجایی که نظرات خصوصی شده، متاسفانه نمی توانم جواب نظر ها و محبت های مخاطبین وبلاگ را بدهم، مگر اینکه آدرسی نشانی ایمیلی چیزی بگذارند تا از این طریق بشود جوابشان را داد. 

تشکر می کنم از کسانی که وقت می گذارند و این نوشته ها را می خوانند و نظر های سازنده می دهند.