یه لذت هایی هست توی زندگی آدم که تا از دستشون ندیم نمی فهمیم که چقدر لذت بخش بودن! مثلا لذت سیر شدن بعد از گرسنگی، لذت رفع تشنگی با یه آب تمیز و زلال، لذت لم دادن روی مبل بعد از یه روز کاریه سخت، لذت یه دوش جانانه و استراحت، لذت داشتن یه سرپناه امن و راحت و ...

شاید این چیزا به نظرمون خیلی مسخره به نظر برسه! اما کسایی هستن که از داشتن چنین لذت هایی محرومن. کسایی هستن که به سختی و با یه غذای کم خودشون رو زنده نگه می دارن، آب سالم در دسترسشون نیست و توی جایی زندگی می کنن که مطمئن نیستن اگه یه باد یا بارون بیاد سرپناهشون روی سرشون خراب میشه یا نه. 

در حالی که ما لباسامونو می پوشیم و میریم زیر برف شادی می کنیم، برف و سرما برای کسی که نه سرپناه داره و نه لباس حکم عذاب رو داره. و در حالی که ما دعا می کنیم بارون بیاد تا بتونیم زیرش قدم بزنیم و بعد به خونمون برگردیم تا خودمون رو با یه سوپ مهمون کنیم، کسانی هستن که بارون برای اونا یعنی سرما، یعنی خراب شدن سرپناه! 

نمیدونم هر کسی چه نظری در این مورد داره! اما من خودمو مسئول میدونم. نه تنها خودمو، بلکه کل جامعه بشری رو! چطور دلمون میاد یه خونه اندازه استادیوم فوتبال بخریم در حالی که هر روز یه نفر گوشه خیابون به خاطر نبود ضروریات زندگی در حال مرگه؟ و چطور میتونیم به تجمل برسیم در حالی که یه نفر هست که محتاج اولیه ترین امکانات زندگیه؟! 

طرفدار فقر نیستم! اصلا. اما حالا کاملا می فهمم که چرا یکی از بزرگترین شخصیت های دینی ما یعنی امام علی، نون و نمک رو به عنوان غذا مصرف می کرده. تا وقتی که حتی یک نفر فقیر در جامعه باشه، نباید به تجمل رسید. حداقل من اینطوری فکر می کنم. 

امیدوارم در زندگی آینده هم در حالی که از امکانات موجود استفاده می کنم، از این جور تجمل ها دوری کنم تا بقیه هم بتونن مثل من از زندگیشون لذت ببرن.