میخواستم درس بخونم ولی سرم درد می کرد! حالم بد بود دیروز نرفتم سر کار! حالا درسم سنگینه یه مدت ورزشو میذارم کنار! و... و... و ...

اینا همه بهانست! بهانه هایی که برای فرار از سرزنش کردن خودمون استفاده می کنیم. یعنی من میخواستم انجام بدم ها... ولی فلان اتفاق افتاد که نشد. همه بهانست. شاید اون موقعی  که داریم بهانه بافی می کنیم متوجه نباشیم اما بعد از گذشت مدت زمانی متوجه میشیم که همه ی دلایلی که آوردیم بهانه بودن. 

موقعی بود که خودم هر کاری میخواستم انجام میدادم. معدلم 20 بود و در کنارش هر روز ورزش می کردم و میرفتم کلی کار جالب و تحقیقاتی هم انجام میدادم. شاید یکی بگه خب اون موقع حجم درسی کم بوده، اما برای دانش آموزی در اون سن حجم درسی کم نبود! بحث این بود که من حجم زیادی کار داشتم ولی در کنارش انگیزه ی بالایی برای انجامش. انگیزه ای که هر روز صبح ساعت 7 بیدارم میکرد و تا ساعت 12 شب مانع از خوابیدنم میشد. 

الان چی؟! چندین و چند ساله که خیلی از کار هارو به بهانه ی درس کنار گذاشتم و درس رو هم به بهانه ی چیزای دیگه. همون بی انگیزه بودنی که باعث میشه اگه کسی سراغم نیاد کلا از خواب بیدار نشم! وقتی به گذشته نگاه می کنم متوجه اشتباهم میشم و میفهمم که قبولی من توی فرزانگان نباید پایان کار من می شد و اینکه قبولی توی فرزانگان تضمین کننده ی زندگی آینده من نیست!

اینکه شرایط تحصیلی و اقتصادی خوبی فراهم باشه آینده رو تضمین نمی کنه! اینکه توی یه موسسه آزمون آزمایشی ثبت نام کنی و رتبت همیشه زیر هزار بیاد آیندرو تضمین نمی کنه. اینا نه شرایط لازمن، نه شرایط کافی. تنها شرط لازم و کافی خود شخصه، انتخاب هاش و روشی که برای انجام دادن کار های لازم برای رسیدن به هدفش به کار میگیره.

خودم بعد از پشت سر گذاشتن این دوران نمیذارم گذشته تکرار بشه. دیگه نمیخوام اینطوری زندگی کنم. 

تنها چیزی که باقی مونده، اینه که اگه کسی مثل چند سال گذشته من فکر کنه، میشه الان من! سعی کنید نشید الان من! اصلا خوب نیست.