damn 12 hours

ترسناک ترین جای دنیا، مسلما پشت در اتاق عمله! 

۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱

سیگار

این صفحه را ایجاد کردم برای همه ی کسانی که دوستشان دارم، و برای بشریت!!! 

من از سیگار ژست های هالیوودی و بزرگی و مرد شدن نمی بینم. من از سیگار خفن شدن و جذاب شدن نمیبینم. من از سیگار سیاهی دور چشم را می بینم. سرفه های مکرر می بینم. ناتوانی جسمی می بینم. من از سیگار سرطان ریه را می بینم. 


سیگار با ما چه می کند؟ 


۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۱۹ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰

پرچم فرانسه

در ابتدای این پست باید بگویم، من هم به عنوان یک انسان از اتفاقی که در فرانسه افتاد عمیقا متاسفم. دیدن انفجار در یکی از کشور های زیبای دنیا و کشته شدن مردم، دل هر آدمی را به درد می آورد.
 مردمی در سراسر دنیا، عکس پرچم فرانسه را روی عکس پروفایل شبکه های اجتماعیشان مونتاژ کردند تا همدردی خود را به مردم فرانسه ابراز کنند. این حرکت انسان دوستانه قابل تقدیر است. اما صبر کنید! همین چند سال پیش، 220 هزار نفر از مردم سرزمین من، در جنگ نابرابر کشته شدند، اسیر شدند و شیمیایی شدند. سال هاست که مردم افغانستان، عراق و فلسطین با دست خالی جلوی طیف کامل عدوات جنگی صف کشیده اند و زنان و کودکان بی گناه آنها کشته می شوند. این روز ها کشور هایی مثل سوریه و لبنان درگیر تروریسم هستند و کشوری مثل یمن مورد هجوم کشوری بیگانه است. 
آیا این همه جنایات جنگی ارزش یک روز همدردی دنیا را ندارد؟ چشمان مردم دنیا فقط آمریکا و اروپا را می بیند؟
گاهی فکر می کنم، سلاح های تروریست ها از کجا می آیند؟ 
تروریسم یک سرطان سیاسی است، اگر ریشه کن نشود، همه جا را فرا می گیرد و آن زمان دیگر هیچ خانه ای امن نخواهد بود. 


first, i have to say, as a human being, i'm deeply sorry because of the disaster happened in France. watching a explosion in a beautiful country and murdering people will hurt any human. 
some people from all over the world has mixed the flag of France into their profile pictures to show their sympathy. this humanitarian action is admirable. but wait! few years ago, over 220000 people of my country murdered, captured and being victim of chemical weapons. for many years, people of Afghanistan, Iraq and Palestine stood against the instruments of war with their empty hands and their women and innocent child get killed. nowadays, countries like Syria and Lebanon involved with terrorism and a country like Yemen has been attacked by another country. 
is all this war crimes has no worth to sympathy of people around the world even for one day?! 
the eyes of humans only sees US and Europe?! 
sometimes i think, where does all these weapons come from? 
i'm not a politician, but i know that terrorism is an political cancer, if it doesn't get eradicate, it will take every part of world and there won't be any safe home. 

۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

operation cancel

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۰ ۰ نظر

که بزرگترین نقطه ی قوت آدمها هم هست

بزرگترین نقطه ضعف آدمها را پیدا کردم! 
قلب
می دانید، وقتی دریچه های قلب باز شود، دقیقا در آن لحظه انسان آسیب پذیر ترین حالت ممکن را دارد! آسیب پذیر ترین موجود عالم! قلب همان چیزی است که در یک آن می تواند تمام وجود انسان را به رعشه بیاندازد. بدون وجود قلب، آدمیزاد یک اپسیلون هم حرکت نمی کرد!
انگار تمام ورودی های بدن منتهی به قلب است! باید شبانه روز مراقب بود، که در هایش به روی چه چیزی باز می شود، زیرا هیچ آدمی به خوشبختی نرسیده، مگر با قلبش و هیچ آدمی بدبخت نشده، مگر با قلبش...


شاید، تنها تفاوت ما با بقیه جانداران، همین قلب باشد...

و شاید بعد ها چیزی بنویسم با این عنوان: چه کسی سکه ها را آنجا گذاشت! 
۱۵ آبان ۹۴ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

اکسیژن

این یک پست علمی است! 

آیا می دانستید اکسیژن یک گاز سمی است!؟ حتما می دانستید! آیا می دانستید همه ی موجودات هوازی برای ادامه ی حیات به اکسیژن وابسته اند؟! این را هم حتما می دانستید! این را هم می دانستید که عامل پیری در انسان ها اکسیژن است؟! یعنی همان گاز سمی که هر لحظه در حال تنفس اش هستیم کم کم سلول های ما را فرسوده می کند و بعد هم عامل تجزیه تک تک اعضای وجودمان می شود! 

یعنی هر یک نفسی که می کشیم، دقیقا همانقدر که به ما زندگی می بخشد، ما را به مرگ نزدیک می کند! 

انگار از اول هم قرار بوده هر چیزی دقیقا به همان اندازه که خوب است، بد باشد! 

شاید تعادل دنیا به هم می خورد اگر اینطور نبود! 

۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

نامرئی

در این دنیا، چیز های نادیدنی مهم تر از چیز های دیدنی اند! 
مثلا، حرف ها، روح ها، صدا ها، احساسات درونی، نیرو، محبت، خشم، عشق و نفرت و ...
هیچ کدامشان را نمی شود دید! 
انگار همه ی چیز های دیدنی برای اینند که نبینیم! انگار چیز های ندیدنی پشت چیز های دیدنی قایم شده اند! انگار...

شاید، طلسم این دنیا همین باشد...


۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

و روز هایی هم هست که...

سه پلشت آید و زن زاید و خر میرد و مهمان عزیزی برسد! 

۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۳ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

شاید یک روز سکوتت را بشکنی

او گریه می کند و من فقط نگاه می کنم. آن یکی دعا می کند و من باز هم نگاه می کنم. یکی دیگر در تلاش است و نگاه می کنم. هر کسی حال و هوای خودش را دارد و فقط من هستم که فقط نگاه می کنم! 

تو مرا هل می دهی توی صف زائرانت! 

گویی مقدسات با تمام توانشان از من فرار می کنند و همه چیز فقط به یک نخ باریک وصل است و تو یکی از تار های آن نخ باریکی... شاید...


۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

یک نصیحت خواهرانه

با کسی که از قبل اسم بچش رو تعیین کرده ازدواج نکنید!!! 




پ.ن: هر کسی خواست دلیلش رو بدونه براش توضیح میدم! 

۰۴ آبان ۹۴ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

جا کارتی فهمیده!

و بعضی وقت ها هم هست که یک جاکارتی از بعضی انسان ها بیشتر می فهمد! 

۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲

عشق!

من: ماااماااان، این دلمه عااااالیییییییییه! خیلیی خوش مزه ست. توش چی ریختی؟ 

مامان: عشق! 

۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

اعتراف علمی

I have been studying chemistry for half a century and now know enough to know that i know only a little! 

Professor Stephen J. Hawkes 

۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲

بدون مخاطب

آسفالت خیابان خراب شده

یکی از چراغ های خیابان هم سوخته است

همه جا پر همهمه و شلوغ، ترافیک، دود

یک طرف ساختمانی نیمه کاره و آن طرف زباله ها از زباله دان بیرون ریخته 

اصلا، همه چیز به هم ریخته از وقتی که تو نیستی...




ما که مخاطب خاص نداریم که دلتنگش شویم و بفرستیم برایش. گفتم بنویسم شاید کسی لازمش شد. 

۲۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

حال و روز مردم!

امروز یه سوال تخصصی تو صفحه ی فیسبوک مهندسین شیمی پرسیدم. بیشتر از جواب اون سوال، friend request گرفتم! 

۲۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

سقف آرزو ها

نمیدانم که ارتفاع سقف آرزو های آدم باید چقدر باشد. به عبارتی دیگر، نمی دانم آدم چه چیز هایی را می تواند آرزو کند. مثلا، حق داریم برای خودمان (و نزدیکان) آرزوی سلامتی بیشتر، عمر بیشتر، برنده شدن یک جایزه پولی و چیز هایی از این قبیل کنیم!؟ در حالی که می دانیم خیلی ها فرصت زندگی عادی ندارند؟ در حالی که می دانیم شاید جایزه به کسی برسد که واقعا به آن نیاز دارد؟ 

نمی دانم، این هم یک مورد از آن لیست بی پایانی است که نمی دانم! 

۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

سلاح شیمیایی

میدانید، شعر، از خطرناک ترین سلاح های دنیاست و چه خون ها که ریخته نشده، بدست شاعران. 

۱۸ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

موج افکار

حتما شنیده اید یا برای خودتان هم اتفاق افتاده است که یکی یک جای دنیا ایده ای در سر داشته باشد و بعد از مدتی ببیند یک آدم دیگر از هزاران کیلومتر آنطرف تر ایده ی او را عملی کرده است! نمی دانم علم توجیحی برای این اتفاق پیدا کرده است یا نه. نمی دانم که این موج افکار آدم هاست که می رود توی عالم و بازتابش می خورد توی ذهن دیگری یا اینکه آدم ها از جا های مختلف دنیا فکر های یکسان دارند. 

هر چه که باشد، فکر کردن به آن ترسناک است!!! داشتم فکر می کردم، همانقدر که امکان دارد ایده های خوب و جدید توی ذهن آدم ها جابجا شوند، دقیقا به همان نسبت هم ممکن است موج ایده های خبیث از ذهن یک نفر پرتاب شود توی کهکشان و از بخت بد بازتابش بخورد به ذهن یک آدم و آن آدم هم قدرت انجام آن را داشته باشد!  

بعضی وقت ها فکر می کنم، به اینکه بازیگر اصلی فجایعی مثل جنگ جهانی دوم چه کسی بود؟ و هر چه که بیشتر فکر می کنم، نقش هیتلر برایم کمرنگ تر می شود... 

۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

روز خوب

یک روز هایی هم در زندگی هست که حتی اگر شب قبلش هم دیر خوابیده باشی صبحش سرحالی، اصلا بی هیچ دلیلی خوشحالی! 

۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

می توانی رهایش کنی

گناه چیست مگر 

اضطراب تغییر گذشته، اکنون و آینده به خاطر دیگری...

این اضطراب از آن توست 

می توانی رهایش کنی...

۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

راست و دروغ

من عمیقا معتقد ام، کسی که توی چشم های آدم زل می زند و مطلبی را بازگو می کند، راست می گوید. یعنی جدا از درست و غلط بودن مطلب، او بدان چیز باور دارد. 

این روز ها اما، موازنه ی دنیا به هم ریخته است! گاهی کسانی هم که زل می زنند توی چشم آدم، دروغ می گویند...

۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آقای قد بلند

بچه که بودم، حدود 4 یا 5 ساله، یک روز با مادر و پدرم رفته بودیم پیاده روی. نمیدانم چه شد، نمیدانم چرا، دست مادر و پدر را رها کردم و رفتم دست یک آقای قد بلند را گرفتم. چهره اش را یادم نیست. فقط یادم است که انقدر قدش بلند بود که وقتی سر بالا می کردم سرش یک دایره ی سیاه وسط خورشید بود. آقای قد بلند هیچ واکنشی نشان نداد، او هم دستم را گرفت و انقدر راه رفتیم تا بالاخره به جایی رسیدیم که راهمان جدا می شد. آنوقت هم فقط خندید و مرا به پدر و مادرم بازگرداند. 

باز هم به دلایلی که نمیدانم این قضیه به وضوح توی ذهنم حک شده! 

امروز میان رفت و آمد های تنهایی، داشتم به این فکر می کردم که اگر جای آقای قد بلند بودم چکار می کردم. اگر یکی از روز هایی که تنهایی توی خیابان راه می روم، یکی بیاید و دستم را بگیرد چه واکنشی نشان می دهم؟ 

من هم دستش را می گیرم و تا جایی که راهمان از هم جدا شود با او قدم می زنم، بعد هم یک لبخند می زنم و روم. درست مثل آقای قد بلند...

۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

مربوط به بخش کمی خوبتر باشیم

با تشکر از مریم عزیز که لینک زیر رو برام فرستاد. من هم این لینک رو دیده بودم و توی فیسبوک به اشتراک گذاشتم. الان هم اینجا به اشتراکش میذارم. 

جای این پست توی صفحه ی کمی خوبتر باشیم بود اما چون این یک کار موقتیه و تا 8 روز دیگه مهلت کمک تموم میشه، به عنوان پست این لینک رو قرار میدم. 

مریم جان حتما در مورد اهداء کتاب در صفحه کمی خوبتر باشیم یه لینک به زودی قرار میدم. 

همونطور که گفتم مهلت شرکت در این کار خوب به زودی به پایان می رسه. کاری که میتونه نتایج خیلی بزرگی به دنبال داشته باشه. پس بجنبین تا دیر نشده! 

۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دختره ی لوس

این هزارمین باری است که جمله ای با این مضمون از صمیمی ترین دوستانم می شنوم: 

(( اولین باری که دیدمت گفتم این حتما از این دخترای لوسه که الکی در مورد همه چیز اظهار نظر می کنن. اصلا فکر نمی کردم اینطوری که هستی باشی. اصلا فکر نمی کردم اینقدر بات صمیمی بشم. ))


خب دوستان مگر قیافه ی من چه شکلی است که در اولین برخورد همه فکر می کنند از این دختر های لوس بد اخلاق هستم؟! خواهشا بگویید که بروم عملی چیزی! بروم لوسی صورتم را عمل کنم که حداقل دیگر در اولین برخورد انقدر فکر بد راجع به من نکنند!!! 

حالا خدا را شکر که با گذشت زمان قیافه ام را نادید می گیرند!!!! :))))

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

کمی خوب تر باشیم

اگر به بالای صفحه، سمت چپ، قسمت منو ها نگاه کنید، یک منو اضافه شده. 

ایده اش یکدفعه به ذهنم رسید. برای خودم و برای همه ی کسانی که دوست دارند کمی خوبتر باشند. کسانی که می خواهند به اندازه ی توانشان زندگی را برای خودشان و اطرافیان زیبا تر کنند. 

اگر شما هم جزو این دسته افراد هستید، بد نیست سری به این صفحه بزنید. 


این را هم اضافه کنم که این لیست، گرچه درست کردنش چند ساعتی زمان برد، کاملا ناقص است! و مدام به روز رسانی می شود. پس خرده نگیرید و فقط پیشنهاد سازنده بدهید! 

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

فزودن برای کاستن است...

بزرگترین درس زندگی را راننده ای میانسال به من داد در حالی که با صدای خوش شعر پروین اعتصامی را می خواند و می گفت: 

((حضرت سعدی می فرماید: 

درین زمانه، فزودن برای کاستن است
فلک بکاهدمان هر چه ما بیفزائیم
خوش است باده رنگین جام عمر، ولیک
مجال نیست که پیمانه ای بپیمائیم
ز طیب صبحدم آن به که توشه برگیریم
که آگه است که تا صبح دیگر اینجائیم

برای رسیدن به این چیز هایی که داریم، گرانمایه عمر را دادیم...

))

متن کامل شعر

۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

آخرش یک روز شب مرا می کشد!

شب... سکوت... خلوت... آرامش. شب...توقف... سکون...خواب
جذابیت شب... مردگی شب...
این تضاد یک روزی مرا می کشد...
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

جنون

بعضی وقت ها جنون انسان را به جایی می برد که فکرش را هم نمی کند!!! 

من و پاستل و کاغذ کاهی؟!؟!؟

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تو باور نکن!

سلام
حال همه‌ی ما خوب است 
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، 
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند 
با این همه عمری اگر باقی بود 
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم 
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و 
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان

تا یادم نرفته است بنویسم 
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود 
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است 
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی 
ببین انعکاس تبسم رویا 
شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم 
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام 
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!


بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد 
فردا را به فال نیک خواهم گرفت 
دارد همین لحظه 
یک فوج کبوتر سپید 
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد 
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد 
یادت می‌آید رفته بودی 
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ 


نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد 
ساده باشد 
بی حرفی از ابهام و آینه، 
از نو برایت می‌نویسم 
حال همه‌ی ما خوب است 
اما تو باور نکن!


سید علی صالحی

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

من به شما علاقه دارم!

این پست رو دارم از روی حرص و عصبانیت می نویسم!!! 

من به شما علاقه دارم. جمله ایه که فقط توی همین هفته 4 بار شنیدم. 

واقعا نمیفهمم یه نفر چطور میتونه به خودش اجازه بده چنین جمله ای رو به کسی بگه! به نظرم اگه گفتن این جمله تحت شرایط خاصی نباشه، فحش محسوب میشه! بله! فحش! 

اینکه یکی وسط نا کجا آباد، توی مترو، توی خیابون، توی شبکه های اجتماعی یهو سر و کلش پیدا بشه و بخواد به یه نفر دیگه ابراز علاقه کنه، عینا مصداق توهینه! آخه آدم حسابی، تو تا حالا با من سر جمع 4 جمله حرف زدی!؟ اصن اطلاعاتی در مورد من داری؟! من اصن تورو میشناسم!؟ الان توقع داری بهت بگم باشه عشقم داماد آینده مامانم؟!؟!؟!؟!؟ :| 

ظاهر بینی! چیزی که داره زندگی ما آدما رو به ناکجا آباد میبره. چیزی که باعث میشه یه نفر به خودش اجازه بده خیلی راحت به هر کسی که از قیافش خوشش اومد ابراز علاقه کنه. وقتی اینطور افراد سر راهم قرار میگیرن، حس می کنم یه مجسمه ام وسط یه میدون! مهم نیست توی مجسمه چیه، مهم نیست من چه ویژگی های اخلاقی دارم، برای مردم این زمونه مهم ظاهر مجسمست. ظاهری که با یه خراش تصادفی میتونه به طور کامل عوض بشه و بعدش دیگه اون مجسمه هیچ ارزشی نداره! 

سنگدل! جمله ای که هزاران بار شنیدم... وقتی از دید کسی مجسمه باشم، پس "باید" درونمم سنگی باشه!! غیر از این باشه جای تعجب داره. 

بله! من یک مجسمه ی سنگی سنگ دل ام! 

۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰