یادگیری هر چیزی یه سری مراحل داره و در هر یک از اون مراحل ما واکنش های درونی مختلفی نشون میدیم. در این پست میخوام این واکنش هارو بررسی کنم! یعنی تصور ما از توانایی و دانش خودمون در هر مرحله از یادگیری کار های مختلف.
مرحله اول: هیچ چیزی از اون کار بلد نیستیم و فقط اسمشو میدونیم (کنجکاوی/ایجاد علاقه)
نمیدونم چیه. باید برم ببینم اصلا در چه موردیه. هیچ اطلاعاتی ندارم. باید با چند نفر خبره این کار مشورت کنم.
شک داریم که دنبال یادگیری و انجام کاری بریم یا نه و برای همین سعی می کنیم افراد مطلع رو پیدا کنیم و ازشون راهنمایی بگیریم.
مرحله دوم: اطلاعاتی رو که در مرحله اول برای ما مجهول بودن کسب کردیم (آشنایی مقدماتی)
در این مرحله افراد به دو دسته تقسیم میشن.
دسته اول: باید برم دنبالش. باید جدی تر پیگیری کنم حالا که یکم اطلاعات دارم.
دسته دوم: من که دیگه همه چیزو میدونم. اطلاعاتم کافیه.
دسته اول ادامه میدن و به مرحله سوم می رسن و دسته دوم با یادگیری یه سری اصطلاح همیشه و در هر جمعی میخوان نشون بدن که خبره اون کار هستن و جز اهالی اون کار محسوب میشن! نتیجه هم واضحه، بعد از مدتی همه متوجه میشن و دیگه با آدم حسابشون نمی کنن!
مرحله سوم: فرد در راه یادگیری اون کار قدم برداشته
پیچیده تر از اون چیزیه که فکر می کردم. باید تلاش بیشتری کنم. چرا مثل استادم نمیتونم عمل کنم؟
اندک بودن دانش خودمون رو کاملا میتونیم احساس کنیم.
مرحله چهارم: مدتی از یادگیری میگذره
اطلاعاتم خیلی خوبه. توی این کار دیگه ماهر شدم. میتونم حتی تدریس هم بکنم.
در این مرحله فرد فکر می کنه خیلی بلده و اگه چیزی ازش بپرسین و بلد نباشه میگه این چیز کلا در این کار وجود نداره!
مرحله پنجم: سال های زیادی از یادگیری گذشته و فرد به تسلط رسیده (مرحله استادی)
این کار واقعا گستردست. چقدر زحمت کشیدم تا به این مرحله رسیدم. ممکن نیست در چیزی اشتباه کنم. من به خودم مطمئنم.
مرحله ششم: اعمال خلاقیت
در این مرحله فرد به تسلط در اون کار رسیده و سختی های راه رو پشت سر گذاشته و حالا میخواد از آموخته هاش برای ایجاد روش های نو استفاده کنه. میتونه با شجاعت بگه "نمیدونم، بلد نیستم، باید برم مطالعه کنم" و همچنین همیشه احتمال میده شاید در بیان مسئله ای "اشتباه" کرده باشه.
مرحله هفتم: اند تسلط (اسطوره)
نمیدونم! هیچی نمیدونم! هیچی بلد نیستم! باید بیشتر یاد بگیرم. باید بیشتر کار کنم. باید بیشتر بفهمم.
شخص تبدیل شده به یکی از اسطوره های اون کار و همه ی اهالی کار میشناسنش و صاحب سبکه برای خودش. با طی کردن کلی سختی و سالها کار به این نقطه رسیده و هر چی جلو تر میره احساس می کنه کمتر میدونه.
اینا مراحل یادگیری و پیشرفت در امور مختلف بود. نمیشه همه آدما رو به این واکنش ها محدود کرد اما معمولا همین اتفاق میوفته. چیزی که باعث میشه یکی در مرحله یک بمونه و یکی به مرحله هفت برسه در درون خود انسان هاست. باید میل به یادگیری همراه با واقع بینی بشه تا انسان بتونه اندک بودن دانش خودش رو متوجه بشه و از هر مرحله بگذره. یعنی در جایگاه اول باید روی خودمون پا بذاریم، همون خود ای که معتقدیم خیلی بلده! و گرنه که...